به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، وجوه کفر کفر یک مفهوم نسبی است که ممکن است بر انکار یک مسأله اعتقادی صدق کند. در حدیثی از امام صادق (ع) در اینباره به تفصیل سخن رفته است. از آن حضرت دربارهی وجوه گوناگون کفر در قرآن کریم سؤال شد.
بنایر روایت شفقنا،لآن حضرت در پاسخ فرمود: «در کتاب خدا برای کفر پنج وجه ذکر شده است که از آن جمله انکار است و انکار بر دو وجه است و کفر به ترک دستور خداوند و کفر برائت و کفر نعمت. امّا کفر انکار، همان انکار ربوبیت است. و او کسی است که میگوید: پروردگار و بهشت و دوزخ وجود ندارد و این گفتار دو گروه از زندیقان است که به ایشان دهریه گفته میشود و ایشان میگویند: جز زمانه ما را هلاک نمیسازد و این دینی است که ایشان با زیبا شمردن چیزهای ثابت نشده برای خودشان توصیف کردهاند.
اینان برای چیزهایی که میگویند هیچ تحقیقی نکردهاند. خداوند میفرماید: «إن هم إلّا یظنون» (جاثیه/۲۴) این همان است که ایشان میگویند و فرموده است: «إن الذین کفروا سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم أم لم تنذرهم لایؤمنون» (بقره/۶). این یعنی کفر نسبت به توحید خداوند متعال که یکی از وجوه کفر است. امّا وجه دیگر از انکار، انکار معرفت است و آن انکاری است که انکارکننده میداند چیزی که برای او ثابت شده است, حق است. خداوند فرموده است: «وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم ظلماً وعلوّاً» (نمل/۱۴) و خداوند عزوجل فرموده است: «وکانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلمّا جاءهم ماعرفوا کفروا به فلعنة الله علی الکافرین» (بقره/۸۹) و این تفسیر دو وجه انکار است.» کفر، برتریجویی است امّا گروه دوّم که تبلور وجه دوّم از انکار است، گروهی است که از حقیقت آگاهی دارند، امّا به خاطر برتریجویی نسبت به حق و حق محوران و ظلم به عقیدهای که انسان بدان ایمان دارد، التزام به آن را رد کرده است. اینان با اینکه به عقیده خود باور دارند, وقتی در وضعیتهای ناگوار قرار میگیرند و با گروه ایمان درگیر میشوند، عقیده خود را زیر پا میگذارند.
زیرا نمیخواهند که موضعگیری درست اهل ایمان را تصدیق کنند. یهودیان مدینه چنین بودند. اینان در دیدارهایی که پیش از این با مشرکان مدینه داشتند، از آمدن پیامبر خدا به مدینه خبر داده بودند و مشرکان مدینه را تهدید کرده بودند که در آن روز این پیامبر در کنار آنان موضع خواهد گرفت. ولی وقتی که پیامبر به مدینه آمد و مردم گروه گروه به اسلام گرویدند، به آن حضرت کفر ورزیدند. مثال دیگر این مسأله انسانی است که به دور از باورهای خود تعصب میورزد؛ زیرا نسبت به خدا و پیامبران الهی که قرآن کریم بر آن تأکید نموده است وفادار نیست. کفران نعمت حدیث از امام صادق (ع) را پی میگیریم: «وجه سوم از کفر، کفران نعمت است و آن گفتار خداوند متعال است که گفته سلیمان (ع) را حکایت میکند: «هذا من فضل ربّی لیبلونی أأشکر أم أکفر و من شکر فإنما یشکر لنفسه ومن کفر فإن ربّی غنّی کریم» (نمل/۴۰) و فرمود:« وإذا تأذّن ربکم لئن شکرتم لأزیدنّکم ولئن کفرتم إن عذابی شدید» (ابراهیم/۷) و فرمود: «فاذکرونی أذکرکم واشکروا لی ولا تکفرون» (بقره/۱۵۲).» این وجه از وجوه کفر، انسانی را به نمایش میگذارد که خداوند نعمتهایش را به سوی او سرازیر کرده و نعمتهای الهی سراسر زندگی او را فرا گرفته است، به نحوی که سراسر زندگی او سرشار از نعمتهای الهی است، خداوند میفرماید: «وما بکم من نعمة فمن الله» (نحل/۵۳) «وإن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها» (نحل/۱۸) ولی این فرد نعمتهای الهی را انکار میکند و با ابزارهای زبانی و عملی که خداوند در اختیار او قرار داده است, شکر نمیگذارد.
این شکر انسان را متوجه لطف و کرم و رحمت الهی میکند. او با انکار نعمتها به خودش ستم میکند و با عدم شکرگزاری به پروردگار خود نیز ظلم میکند. خصوصاً که کفران نعمت ممکن است در بعضی حالات از نظر عملی به کفر به خداوند منجر شود و حالتی از انکار را به وجود آورد. حدیث امام صادق (ع) را پی میگیریم: «و وجه چهارم از کفر، ترک دستور خداوند عزوجل به اوست و آن فرمایش خداوند عزوجل است که میفرماید: «وإذا أخذنا میثاقکم لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون انفسکم من دیارکم ثم إقررتم وانتم تشهدون ٭ ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقاً منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالإثم والعدوان وإن یأتوکم أساری تفادوهم وهو محرّم علیکم إخراجهم أفتؤمنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم» (بقره/ ۸۴-۸۵). پس کفر ایشان به خاطر ترک دستور خداوند عزوجل و نسبت دادن ایشان به ایمان است. خداوند از ایشان نمیپذیرد و نزد خداوند هیچ سودی نبرند. پس فرمود: «فما جزاء من یفعل ذلک منکم إلّا خزی فی الحیاة الدنیا ویوم القیامة یردون إلی یردون إلی إشدّ العذاب وما الله بغافل عمّا تعملون» (بقره/۸۵).» التزام همه جانبه اطلاق کفر بر این نوع از ترک دستور خداوند عزوجل، مبتنی بر قاعده اسلامی فراگیری است که ایمان به همهی حلالها و حرامها و مفاهیم گوناگون در عقیده و زندگی موجود در کتاب خدا را واجب میدارد. پس هر کسی که به بعضی از کتاب کفر بورزد و به بعضی دیگر ایمان بیاورد، از اسلام اصیل منحرف شده است. چرا که اسلام موجودیت متکاملی است که بدون نیاز به عاریت گرفتن هر نو حکم یا مفهوم یا عقیده از دیگران، تمام قضایای انسان را دربرمیگیرد. از این رو مسأله حکم به کفر کردن کسانی که در این راستا روانند، ناشی از رد کردن بخشی از همین اسلام است که ممکن است به رد کردن کل اسلام بینجامد. زیرا اسلام یک مجموعه بههم پیوستهای است که هیچ جزئش از دیگری قابل جدایی نیست.
دعوتگران به اسلام باید به این نکته توجه داشته باشند و یکپارچگی ایمان به عقیده و شریعت و مفاهیم اسلام را مورد تأکید قرار دهند. زیرا این مسأله باعث آن خواهد شد که اسلام بتواند اهداف خود را در زندگی تحقق ببخشد. برائت از کفر امام صادق (ع) در ادامه میفرماید: «و وجه پنجم از کفر، کفر برائت است و آن گفتار خداوند عزوجل است که قول ابراهیم (ع) را حکایت میکند: «کفرنابکم و بدا بیننا وبینکم العداوة والبعضاء أبداً حتی تؤمنوا بالله وحده» (ممتحنه/۴) یعنی از شما برائت میجوئیم و ابلیس و برائت جستن او از اولیائش را در روز قیامت ذکر میکند فرمود: «إنّما اتخذتم من دون الله أوثاناً مودة بینکم فی الحیاة الدنیا ثم یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض ویلعن بعضکم بعضاً» (عنکبوت/۲۵)، یعنی بعضی شما از بعضی دیگر برائت میجوید.» ملاحظه میکنیم که قرآن کریم واژه کفر را در برائت مؤمنان از کافران بکار میبرد. ابلیس هم از اولیای خود برائت میجوید. کفار نیز از یکدیگر برائت میجویند. پس برائت از جمله مسائلی است که التزام به اصل ایمان را در مقابل خط کفر مورد تأکید قرار میدهد.
کافران و گمراهان نیز به خاطر پیامدهای ناگواری که به خاطر مسؤولیتشان در دنیا و آخرت با آن مواجه میشوند، از یکدیگر تبّری میجویند. خاستگاه این مسأله عقیده است که در جنبه مثبت، التزام به محتوای آن و در جنبه منفی برائت جستن از همهی مفاهیم مخالف با خط ایمان است. همین باعث میگردد که در برائت در خط ایمان یک امر حیاتی و اساسی است و حاکی از خلوص در التزام و ایمان است. در انتها میبینیم که قرآن کریم واژه کفر را از مسأله عقیدتی به مسأله عملی تسرّی میدهد ولی در کاربرد عمومی کفر انکار ایمان به خداوند بکار رفته است. از این رو میبینیم که بعضی از اهل کتاب از اینکه به کفر توصیف شوند ناراحت میشوند. زیرا که معتقدند ایشان به خداوند ایمان دارند. خداوند در قرآن کریم همین مسأله را مورد تأکید قرار میدهد: «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألّا نعبد إلّا الله ولا نشرک به شیئاً» (آل عمران/۶۴) و میفرماید: «ولاتجادلوا أهل الکتاب إلّا بالتی هی احسن إلّا الذین ظلموا منهم وقولوا آمنّا بالذی أنزل إلینا وأنزل إلیکم وإلهنا وإلهکم واحد ونحن له مسلمون» (عنکبوت/۴۶). ملاحظه میکنیم که ویژگی کفر که خداوند برای اهل کتاب اطلاق بکار برده است، کفر به پیامبر و رسالت است. چرا که واژه کفر یک واژه نسبی است که با تفاوت متعلقات خود، گوناگونی حاصل میکند. این مسأله در این آیه شریفه آمده است: «لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب والمشرکین» (بینة/۱) پس آیه شریفه، اهل کتاب را مشرک به حساب نمیآورد، زیرا ایشان به خدای واحد – با اختلافاتی که در شخصیت خداوند دارند – ایمان دارند بلکه ایشان را کافر محسوب کرده است، زیرا ایشان به پیامبر و رسالت او کافر هستند.
از این رو واژه کافر بر کسی که به طاغوت کفر ورزیده است نیز اطلاق میشود. بنابراین در اطلاق کلمه کفر باید احتیاط کرد. همانگونه که در آیه کریمه آمده است: «فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی» (بقره/۲۵۶). چرا که اطلاق این ویژگی و روشن نکردن جزئیان آن، ممکن است پیامدهای منفی چندی برای گفتوگوی بین ادیان و تمدنها یا تقریب ملتهای دارای التزامات دینی گوناگون به وجود آید و این خیلی مهم است. پس هر گونه تعبیر باید بسیار دقیق باشد و حساسیتهای مذهبی را دامن نزند و پیرامون مدلول کلمات، سوء تفاهم ایجاد نکند.۱فرهاد۹۸۱:وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیطَانُ یدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ«۲۱» و چون به آنان گویند: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید، می گویند: [پیروی نمی کنیم] بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم. آیا [کورکورانه از گذشتگان پیروی می کنند] و هرچند که شیطان آنان را با این پیروی به عذاب فروزان دعوت کند؟! کافر به معنی پوشاننده است لذا اینکه بگوئیم کسی کافر زاده شده صحیح نیست چون کودک اختیاری ندارد تا پوشاننده باشد اما زمانی که دارای اختیار شد وقتی او را بسوی حق بخوانند و راه پدران خود را ادامه دهد با وجود اینکه میفهمد که این راه شیطان است کفر او محرز میشود .
پاسخگوی قرآنی:۱. کفر در لغت به معنی پوشاندن شیء است. کافر در عرف دین به کسی گفته می شود که وحدانیّت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند. ۲. در دادگاه عدل الهی هرگز از شخص عملی نمی خواهند، مگر آن که حجت بر آن تکلیف بر او تمام شده باشد. آیات زیادی بر این مطلب دلالت دارد؛ مثل “لیس للإنسان إلا ما سعی”؛ “وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا”؛ “لایکلف الله نفسا إلا ما آتاها” و … . ۳. همگان از حجت عقل برخوردارند، و عقل، خود تا حدود زیادی راهنمای عمل انسان است. لذا چنین نیست که خداوند در مورد کسانی که أحیانا دسترسی به پیامبران نداشته اند، هیچ حجت تامی نداشته باشد. ۴. قسمت بزرگی از بایدها و نبایدهای شرعی دلیل عقلی دارند و بدون وحی هم انسان به لزوم انجام آن پی می برد. ۵. در روایات است که کسی که به حجت عقل خود به خوبی عمل کرده، و از این جهت مورد رضایت الهی است، در دوران برزخ با حقایقی که بر او مخفی مانده، آگاه می شود و به خاطر روح و شخصیت سالمی که دارد، آنها را می پذیرد. ۶-با این بیان، موحد، در آخرت کسی است که اگر حقیقت توحید را می شناخت آن را می پذیرفت. این شخص سلامت شخصیت خود را با تواضعی که نسبت به حق داشته ـ تا آنجا که عقل او می رسیده و آن را شناخته بوده ـ اثبات کرده است. ۷. مجازات دائر مدار تمام بودن حجت است. کسی کافر است یعنی معتقد به هیچ دین الهی نیست، ادعایش تنها در صورتی پذیرفته است که حجت بر حقانیت دین الهی بر او تمام نباشد. ۸. البته باید گفت هیچ کس نمی تواند در باره این که حجت بر شخصی تمام شده یا نه، در همه موراد قضاوت قاطع کند. مثلا از بعضی مدارک به دست می آید که توحید و معاد بر همگان به حجت عقلی ثابت شده است و هیچ کس نمی تواند در باره آنها ادعای جهل و قصور کند.ابن عربی:کفر یعنی پوشانیدن. هر کسی که حق را بپوشاند و مستور سازد ، کافر است و هر که لباس حق را بر خود بپوشد ( در صورتی که در باطن باطل باشد) ، منافق است ، اگر چه بظاهر مسلمان باشد. از این روست که مولی علی (ع) می فرمایند: نه حق بر من پوشیده است و نه حق را می پوشانم و نه لباس حق را بر خود پوشانیده ام ! پس مقصود حقیقی از کافر آن اصطلاح فقهی خاص که مورد نظر و تایید عوام هم می باشد نیست ، بلکه کافر واقعی کسی است که حق را کتمان کند ( به هر شکلی که باشد و تحت هرعنوانی و در مورد هر موضوعی ). و لذا ممکن است غیر مسلمانی در موردی خاص، منکر حقیقتی نباشد و آن را کتمان نکند و با شهامت به حقانیت آن معترف بوده و در برابر آن کاملا تسلیم باشد و لذا در این حالت ، مسلمان واقعی به حقیقت اوست! چرا که اسلام یعنی تسلیم در برابر حقیقت ؛ و بر عکس مسلمانی که بظاهر مسلمان است ، ولی در بسیاری مواضع ، حق را کتمان نموده و می پوشاند ، پس کافر حقیقی در حقیقت اوست!
پاسخگوی قرآنی:جناب ابن عربی ـ کفر با ایمان قابل جمع شدن نیست. لذا کسی که ایمان به توحید دارد کافر محسوب نمی شود. ـ کتمان حق و بطور کلی نافرمانی الهی گناه و معصیت محسوب می شود و مرتکب آن اگر مؤمن است ایمانش باقی است ولی مؤمن گنهکار است. ـ به راحتی و با ارتکاب هر گناهی نمی توان کسی را از دائره ایمان خارج نمود و او را کافر دانست. در ادامه پاسخ عرض می شود که : مجازات دائر مدار تمام بودن حجت است. ـ «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره، ۲۸۶) خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمیکند. ـ «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق، ۷) خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمیکند. ـ «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء ، ۱۵) و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) ـ «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی» (نجم ، ۳۹) و اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست. کافران لجوج و معاند: ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ (غافر، ۱۰) کسانی را که کافر شدند روز قیامت صدا میزنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که بسوی ایمان دعوت میشدید، ولی انکار میکردید! ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» (محمد، ۳۴) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند سپس در حال کفر از دنیا رفتند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید. کافری که حجت بر او تمام بوده ولی از روی عناد و لجاجت ایمان نیاورده مشمول عذاب الهی می شود. ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ» (بقره ، ۱۶۱) کسانی که کافر شدند، و در حالِ کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود.
ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدی بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ» (آل عمران ، ۹۱) کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه روی زمین پر از طلا باشد، و آن را بعنوان فدیه (و کفّاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچ یک آنها قبول نخواهد شد و برای آنان، مجازاتِ دردناک است و یاورانی ندارند. ـ «هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً» (فاطر ، ۳۹) اوست که شما را جانشینانی در زمین قرار داد هر کس کافر شود، کفر او به زیان خودش خواهد بود، و کافران را کفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگار چیزی نمیافزاید، و (نیز) کفرشان جز زیان و خسران چیزی بر آنها اضافه نمیکند! چنین نیست که خداوند در مورد کسانی که أحیانا دسترسی به پیامبران نداشته اند، هیچ حجت تامی نداشته باشد. ـ « أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ» (انبیاء ، ۳۰) آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمیآورند؟! مستضعف: (کم عقل، نادان، کسیکه در رأی و تصمیم گیری ناتوان باشد) مستضعفانی که به کافران اعتماد نموده و از آنها پیروی کرده اند: ـ «وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّارِ» (غافر،۴۷) به خاطر بیاور هنگامی را که در آتش دوزخ با هم محاجّه میکنند ضعیفان به مستکبران میگویند: «ما پیرو شما بودیم، آیا شما (امروز) سهمی از آتش را بجای ما پذیرا میشوید؟!» ـ «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ» (سبأ، ۳۱) کافران گفتند: «ما هرگز به این قرآن و کتابهای دیگری که پیش از آن بوده ایمان نخواهیم آورد!» اگر ببینی هنگامی که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و جزا) نگه داشته شدهاند در حالی که هر کدام گناه خود را به گردن دیگری میاندازد (از وضع آنها تعجّب میکنی)! مستضعفان به مستکبران میگویند: «اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم!» ـ «قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ» (سبأ، ۳۲) (امّا) مستکبران به مستضعفان پاسخ میدهند: «آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبی دریافتید)؟! بلکه شما خود مجرم بودید!» ـ «وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (سبأ، ۳۳) و مستضعفان به مستکبران میگویند: «وسوسههای فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهی ما شد)، هنگامی که به ما دستور میدادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم!» و آنان هنگامی که عذاب (الهی) را میبینند پشیمانی خود را پنهان میکنند (تا بیشتر رسوا نشوند)! و ما غل و زنجیرها در گردن کافران می نهیم آیا جز آنچه عمل میکردند به آنها جزا داده میشود؟! مستضعف: (کم عقل، نادان، کسیکه در رأی و تصمیم گیری ناتوان باشد) مستضعفانی که هیچ چاره ای نداشته و مجبور بودند در میان کفار بمانند: ـ «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً» (نساء، ۹۸) مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفتهاند (و حقیقتاً مستضعفند) نه چارهای دارند، و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) مییابند.
ابن عربی :تعریف ایشان- پاسخگوی قرانی – از کفر تعریفی فقهی است که همانطور که در پاسخ قبلیم عنوان نمودم و ایشان توجهی نکردند ، معنایی محدود را شامل می شود. منظور بنده از کفر شامل هر موردی می شود که حق کتمان گردد ، ولی چه بسا کتمان حق در همان مورد خاص ، منتهی به کفری واضح و عیان هم گردد! اگر چه از منظر شرع و اجتماع آن را کفر بحساب نیاوریم و مصداق آن را هم کافر ندانیم! دید و برداشت یک عارف نسبت به کفر و ایمان ، با دید یک اصولی و فقهی و عالم ظاهر بین ، از زمین تا آسمان متفاوت است! از همین روست که می بینیم محیی الدین عربی قائل به ایمان فرعون در واپسین لحظات زندگیش می باشد! در صور تی که فقها ، قائل به چنین چیزی نیستند! مراجعه به کتب ذیل در این مورد و برای اطمینان از صدق عرایضم، مفید خواهد بود ۱- ترجمه استاد محمد خواجوی از فتوحات مکیه ( جلد اول) ۲- احیا گرعرفان ۳- شروح فصوص الحکم ۴- در جستجوی کبریت احمر اثر کلود عداس ۵- عوالم خیال از ویلیام چیتیک ۶- محیی الدین عربی اثر دکتر جهانگیری ۷- الجانب الغربی ۸- آثار صدرالدین قونوی و…پاسخگوی قرآنی:۱. عرفان واقعی و مقام عرفای صاحب دل و حق بین، در جای خود محفوظ و احترامشان لازم و واجب است. ۲. البته باید حساب عرفان حقیقی و صحیح، از عرفان ذوقی و سلیقه ای جدا شود. ۳. معیار اصلی برای صحت و سقم هر چیز، قرآن و کلام الهی است؛ حتی اگر روایتی از امام معصوم نقل شود ولی با صریح قرآن در تعارض باشد، آن روایت معتبر نیست و یقینا از امام معصوم صادر نشده است.۴. این کلام عرفا نیز با صریح قرآن و کلام الهی در تعارض است. قرآن در مورد فرعون و رد توبه او چنین می فرماید: «ءَالْآن وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِین»(یونس، ۹۱) (امّا به او خطاب شد:) الآن؟!! در حالی که قبلًا عصیان کردی، و از مفسدان بودی! ۵. شما که خود را مرید محی الدین عربی می دانید، او که فرعون را با آن همه جنایت، مؤمن بداند؛ پس چرا شما مؤمن و مسلمان گنهکار را بر اثر انجام گناه، کافر می دانید؟؟؟!!!!!! مؤمن با توبه پاک می شود. ۶. کلام آخر: در هر مورد و موضوعی باید به اهل فن و کارشناسان آن رجوع کرد. برای احکام و موضوعات فقهی نیز باید به فقها و علمای دین مراجعه نمود؛ نه اینکه از خود و با معیار و فهم شخصی اظهار نظر کرده و بر آن پافشاری نمود. آیا این درسته که کسی کافر محسوب می شه که بداند دین اسلام خوب است اما به آن عمل نکند؟ کافر کیست؟ لطفا واضح پاسخ دهید
پاسخگوی قرآنی:کافر یعنی کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیا محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد. و هم چنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد. و نیز کسی که ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه، مسلمانان جزو دین اسلام میدانند منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیز برگردد به انکار خدا یا توحید یا نبوت. البته کسی که مسلمان است ولی نسبت به انجام برخی وظایف شرعی اش مثل خواندن نماز یا … اهمال و سستی می کند، مسلمان است ولی مسلمان بی مبالات و مسلمان گنهکار؛ لذا به آن کافر گفته نمی شود.ابن عربی :شما متون اصلی عرفان نظری از قبیل تمهید القواعد ( وتحریر آن توسط استاد جوادی آملی که با عنوان جدید عین نضاخ چاپ گردیده ) – مصباح الانس ابن فناری – مقدمه استاد خواجوی بر ترجمه فتوحات مکیه ابن عربی ( جلد اول) یا حتی همین کتاب محیی الدین ابن عربی اثر دکتر محسن جهانگیری را با تامل و صرف وقت و تدبر کافی بخوانید و بررسی نمایید و بعد قضاوت کنید که مطالبی که بنده تا کنون عنوان نموده ام ، بقول حضرت عالی عرفان سلیقه ای و از نزد خودم بوده یا همگی آنها بلا استثناء ، مورد تایید بزرگانی چون امام (ره) – علامه طباطبایی- آیه الله جوادی آملی- آیه الله حسن زاده آملی- آیه الله حاج میرزا علی آقا قاضی (ره) – آیه الله سید احمد کربلایی -علامه سید محمد حسین تهرانی- آقا محمد رضا قمشه ای و … تا مرحوم صدر الدین شیرازی- صدر الدین قونوی – ابن فناری- موید الدین جندی- عفیف الدین تلمسانی – علامه قیصری و عرفای بزرگ دیگر می باشند! دوست عزیز! برای فهم دقیق و عمیق این آیه- «ءَالْآن وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِین»(یونس، ۹۱) – و همچنین برداشت بخصوص محیی الدین عربی از آن ( که در نگاه سطحی واولیه خلاف صریح آیات قرآن بنظر می آید) ، باید اول شناختی ولو اجمالی با اصول عرفان نظری و همچنین علوم قرآنی داشته باشید و سپس به منابعی که معرفی نمودم مراجعه نموده وبعد اگر قانع نشدید ، حق با شما است! نه اینکه بصرف تعصب و بدون هیچگونه شناختی ولو اجمالی، از مبانی عرفان نظری و بالاخص تعالیم و سخنان پر مغز ابن عربی و بطن آیات قرآن کریم و بدون مراجعه عمیق و دقیق به سخن بزرگانی که نام بردم ، براحتی نظر محیی الدین را انکار نمایید! لطفا یک بار دیگر به پاسخ قبلیم با صرف وقت و دقت کافی مراجعه فرمایید تا در یابید که مقصود بنده از عبارت کفر و معنای دقیق آن چه بود ؛ تا با سوء برداشت از آن ، مرتکب چنین مغلطه ای نشوید!
پاسخگوی قرآنی:این بیان ابن عربی با آیه شریفه مخالف است. البته درست است که هر آیه دارای ظهر و بطنی است ولی باید برای نسبت دادن این تفسیر (ظهور و بطون) به کلام الهی، دلیلی قابل قبول اقامه نمود. با توجه به سیاق آیات مربوط به موضوع، و نیز با توجه به روایات وارده از اهلبیت علیهم السلام ـ که مفسران حقیقی کلام خدا هستند ـ و نیز با توجه به دیگر روایاتی که در مورد عدم پذیرش توبه در این حالت، وارد شده؛ این ادعا سازگاری ندارد. یکی از عمده اشکالاتی که به تفاسیر عرفانی وارد می شود، بیان همین مطالبی است که برای آن از طریق عقل، آیات قرآن، و روایات معصومین و … نمی توان مستندی پیدا کرد. لذا چگونه می توان آن را به عنوان مراد الهی پذیرفت؟! تازه این در مورد آن تفاسیر عرفانی است که مخالفتی با ظاهر آیات و کلام الهی ندارند. جناب ابن عربی، بیان شما چگونه با این آیات الهی سازگار است؟! * «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» (غافر، ۸۴و۸۵) هنگامی که عذاب (شدید) ما را دیدند گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایی که همتای او میشمردیم کافر شدیم. امّا هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، ایمانشان برای آنها سودی نداشت! این سنّت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده، و آنجا کافران زیانکار شدند. * «یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً»(انعام، ۱۵۸) آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوی آنها بیاید، یا بعضی از آیات پروردگارت (و نشانههای رستاخیز)؟! اما آن روز که بعضی از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمانآوردن افرادی که قبلًا ایمان نیاوردهاند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام ندادهاند، سودی به حالشان نخواهد داشت! بگو: « (اکنون که شما چنین انتظارات نادرستی دارید،) انتظار بکشید ما هم انتظار (کیفر شما را) میکشیم!