وقتی که فرهنگ وارد تجارت میشود
به گزارش تیکاگو به نقل از اقتصاد آنلاین
به گزارش اقتصادآنلاین، در حاشیه رویدادی که با محور پیوند فرهنگ و اقتصاد برگزار شد، بارها بر نقش فرهنگ در تجارت تأکید شد. گفتوگوی ما با شبنم قربانی زوارکی، رئیس انجمن دوستی ایران و اوگاندا را دنبال کنید:
در این رویداد بارها روی نقش فرهنگ در تجارت تأکید شد. از نگاه شما مرز بین «استفاده از فرهنگ بهعنوان سرمایه واقعی» و «شعار فرهنگی در رویدادهای اقتصادی» کجاست و چطور میشود از دومی فاصله گرفت؟
مرز این دو دقیقاً جایی است که فرهنگ یا به «قیمت» تقلیل پیدا میکند یا به «معنا» تبدیل میشود. وقتی روایتهای فرهنگی وارد منطق بازار میشوند، بزرگترین خطری که آنها را تهدید میکند، تقلیل هویت به عدد و نرخ است. در این حالت، محصول فقط یک کالا میشود و داستان اصالت، ریشههای انسانی و تاریخی آن حذف میشود.
فرهنگ در این وضعیت فرسوده نمیشود، بلکه نادیده گرفته میشود و این نادیدهگرفتن در بلندمدت هم به تولیدکننده آسیب میزند، هم به مصرفکننده و هم به اعتماد بازار. فاصله گرفتن از شعار فرهنگی زمانی ممکن است که فرهنگ را نه بهعنوان تزئین، بلکه بهعنوان بخشی از منطق تصمیمگیری اقتصادی ببینیم.
شما چای، قهوه و زعفران را «روایتهای فرهنگی ملتها» توصیف کردید. وقتی این روایتها وارد منطق بازار و رقابت اقتصادی میشوند، چه خطری آنها را تهدید میکند و انجمن دوستی ایران و اوگاندا چه نقشی در جلوگیری از این فرسایش دارد؟
وقتی محصولی مثل قهوه یا زعفران فقط با قیمت سنجیده شود، روایت آن حذف میشود. در این شرایط، فرهنگ از بین نمیرود، اما دیده نمیشود. نقش انجمن دقیقاً در ایجاد تعادل فعال میان منطق بازار و حافظه فرهنگی ملتهاست.
ما تلاش میکنیم روایتها را مستند، قابل انتقال و قابل ترجمه به زبان تجارت کنیم، بدون اینکه هویت آنها قربانی رقابت قیمتی شود. فرهنگ برای ما ابزار تزئینی نیست؛ یک مزیت رقابتی پایدار است. وقتی خریدار بداند پشت هر فنجان قهوه یا هر گرم زعفران، یک تاریخ، یک جغرافیا و یک رابطه انسانی وجود دارد، تصمیم او دیگر صرفاً اقتصادی نیست، بلکه استراتژیک میشود.
روابط ایران و اوگاندا هنوز برای بسیاری از فعالان اقتصادی ناشناخته است. بزرگترین سوءبرداشت یا مانع ذهنی در مسیر همکاری تجاری دو کشور چیست و چقدر ریشه فرهنگی دارد؟
به نظر من بزرگترین مانع، نبود ظرفیت اقتصادی نیست، بلکه ناشناختگی متقابل و قضاوتهای کلیشهای است. بسیاری از فعالان اقتصادی دو کشور، یکدیگر را نه از مسیر تجربه مستقیم، بلکه از طریق اطلاعات ناقص یا برداشتهای غیرمستقیم میشناسند.
این سوءبرداشتها تا حد زیادی ریشه فرهنگی دارند، چون فرهنگ تجاری یعنی اینکه اعتماد چگونه شکل میگیرد. وقتی زبان مذاکره، زمانبندی تصمیمگیری، ساختار روابط و حتی مفهوم تعهد برای دو طرف شناخته نشده باشد، ترس از ریسک جای تحلیل واقعی را میگیرد. در حالی که ایران و اوگاندا از نظر روحیه کارآفرینی و اهمیت روابط انسانی در تجارت، اشتراکات زیادی دارند که کمتر معرفی شدهاند.
شما بر «روابط بلندمدت» تأکید دارید، در حالی که فضای تجارت امروز اغلب کوتاهمدت است. چه سازوکار عملی میتواند فعالان اقتصادی را به سرمایهگذاری بلندمدت متقاعد کند؟
روابط بلندمدت با توصیه اخلاقی شکل نمیگیرند، بلکه با طراحی سازوکار. فعال اقتصادی زمانی وارد سرمایهگذاری بلندمدت میشود که بداند ریسک دیده و مدیریت شده است.
یکی از راهکارهای عملی، شروع همکاریها در مقیاس کنترلشده است؛ پروژههای پایلوت، قراردادهای مرحلهای و همکاریهایی با خروج امن. این مدلها اجازه میدهند اعتماد بهتدریج ساخته شود.
سازوکار دوم، وجود نهاد واسط معتبر است. وقتی یک انجمن یا ساختار مورد اعتماد دو طرف میان رابطه قرار میگیرد، همکاری از حالت شخصی و شکننده خارج میشود و به مسیر قابل اتکا تبدیل میشود. شفافیت حقوقی و فرهنگی هم نقش کلیدی دارد؛ اینکه از ابتدا مشخص باشد تصمیمگیری چگونه است و اختلافها چطور حل میشوند.
اگر این رویداد را نه یک نشست، بلکه یک «نقطه شروع» بدانیم، اولین شاخص واقعی موفقیت آن چیست؟
برای من شاخص واقعی موفقیت این است که آیا یک مسیر همکاری تعریف شده یا نه. اینکه چند هفته بعد از رویداد، ارتباطهایی شکل بگیرد که به اقدام مشخص برسند. بدانیم قدم بعدی چیست، چه کسی مسئول است و زمانبندی چگونه تعریف شده.
اگر خروجی یک رویداد فقط تبادل کارت و عکس یادگاری باشد، در حد یک نشست باقی مانده است. اما اگر حتی یک همکاری وارد فاز اجرایی شود، آنوقت میتوان گفت این رویداد واقعاً نقطه شروع بوده است.





