اخبار تاریخ

مهدی تدینی: ربط دادن اصلاحات ارضی به انقلاب نامعقول است/ بهمنی قاجار: هیچ داده تاریخی نیاورده‌ای

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، چندی پیش مهدی تدینی مترجم و پژوهشگر تاریخ در کانال تلگرامی خود در مطلبی تحت عنوان «اصلاحات اضی و انقلاب ۵۷» ربط دادن انقلاب به اصلاحات ارضی را «نادرست» و «نامعقول» خواند. در پاسخ به او اما محمدعلی بهمنی قاجار در کانال تلگرامی خود ضمن این‌که مطلب یادشده را خالی از ارجاع تاریخی دانست، با اشاره‌های تاریخی اصلاحات ارضی را یکی از عوامل انقلاب ۵۷ قلمداد کند. در ادامه مطلب تدینی و نقد قاجار به او را می‌خوانید:

«اصلاحات ارضی و انقلاب ۵۷»

مهدی تدینی

یکی از عواملی که همیشه بر نقش و تأثیر آن بر انقلاب ۵۷ تأکید می‌شود، «اصلاحات ارضی» است. اصلاحات ارضی نمونه‌ای از آن پدیده‌هاست که در علم سیاست معمولاً «انقلاب از بالا» نامیده می‌شود؛ یعنی ایجاد تحولات اجتماعی و سیاسی عمیق نه با اتکا به قدرت توده‌ اجتماعی، بلکه با اراده و قدرت حاکمیت. تردیدی نیست که اصلاحات ارضی را باید بزرگ‌ترین دستکاری اجتماعی در تاریخ معاصر ایران دانست.

در مباحثی که از دیدگاه جامعه‌شناختی سعی در توضیح انقلاب ۵۷ دارند، بسیار شنیده‌ایم که انقلاب را به تحولات جامعه‌شناختیِ برآمده از اصلاحات ارضی ربط می‌دهند. در دو جلسه گفتار لایو در اینستاگرام به این پرسش پرداختم…

خلاصه دیدگاه من این است که ربط دادن انقلاب ۵۷ به اصلاحات ارضی کلاً ایده نادرست و نامعقولی است. چه‌بسا بتوان گفت قضیه کاملاً برعکس است. گفته می‌شود اصلاحات ارضی باعث شد روستاییان به سوی شهر سرازیر شوند و همین توده موتور انقلاب شد. اما این ایده (یعنی ربط مهاجرت با اصلاحات ارضی) نه‌تنها اثبات‌شده نیست، بلکه با اصول عقلی هم سازگار نیست.

مسئله بدیهیات است: آیا در فرایند توسعه ایران شهرها توسعه می‌یافتند یا نه؟ بدیهی است که جواب مثبت است. آیا هیچ‌گاه می‌توان امکانات شهری را در روستاها فراهم کرد؟ پاسخ بدیهی منفی است. پس در یک سو جامعه روستایی است با امکانات زندگی کم و در دیگر سو شهرهای رو به گسترش. حال پرسش این است: کدام فرد روستایی انگیزه و علاقه بیشتری می‌یابد خود را از مناسبات روستایی برهاند و جایی، ولو بسیار محقر، در گوشه یک شهر برای خود دست‌وپا کند: رعیت بی‌زمین یا دهقان زمین‌دار؟ باز جواب بدیهی است: «رعیت بی‌زمین».

نتیجه‌گیری عقلی روشن است: در صورت عدم اصلاحات ارضی سرازیری روستاییان به شهرها با شدت بیشتری رخ می‌داد. ضمن این‌که هرچه اداره کشاورزی متمرکزتر (یعنی «ملاکانه‌تر») باشد، مکانیزه کردن آن نیز آسان‌تر و سریع‌تر است. در این فرایند رعیت بلااستفاده می‌شود و انگیزه بیشتری برای حرکت به سوی شهر پیدا می‌کند. طبعاً کشاورزیِ پیشااصلاحاتی سریع‌تر مکانیزه می‌شد و شمار بیشتری از روستاییان پایگاه معیشتی خود را از دست می‌دادند؛ این نیز بر شتابشان به سوی شهر می‌افزود.

به طور کلی ادعایی که می‌خواهد انقلاب را به اصلاحات ارضی ربط دهد، ایده پوچی است؛ یکی از انواع ایده‌هایی است که می‌خواهد با شعبده‌بازی دلیل اصلی انقلاب را از کلاه شاه بیرون آورد. اما آیا کلاً باید منکرِ ارتباط مهاجرت روستاییان به شهرها و انقلاب شد؟ هرگز!

اتفاقاً مسئله این است که به صورت‌بندی معقولی در این باره برسیم. مهاجرت روستاییان به شهر را نه به اصلاحات ارضی، بلکه به بُرهه خاص ایران در فرایند توسعه باید نسبت داد؛ واقعیتی که اجتناب‌ناپذیر بود و فقط می‌شد از شدت آن کاست. حال می‌توان گفت این «نوشهروندان» یا «شبه‌شهروندان» عامل مهمی در بروز انقلاب بودند، زیرا آن‌ها پیوند ریشه‌داری با مدنیت و مدرنیته شهری نداشتند و می‌توانستند به ایده‌های ضدمدرن و ضدلیبرال گرایش یابند (چیزی که خمیرمایه انقلاب بود).

جالب این‌که چندی پیش دیدم لودویگ فون میزس، اقتصاددان و متفکر لیبرال، در کتاب «اقتصاد اشتراکی» که نقد سوسیالیسم است، به این چرخه پیدایشِ لیبرالیسم‌ستیزی اشاره کرده است؛ دقیقاً با همین تعابیر و آن ‌هم در سال ۱۹۲۲! او می‌گوید:

«هر چه [در شهرها] رفاه بیشتر و سریع‎تر رشد می‌کرد و هرچه به همین دلیل شمار بیشتری مهاجر از روستا به شهرها سرازیر می‌شد، ضدیت‌هایی که برداشت لیبرال از سوی اصل زور می‌دید بیشتر می‌شد. این مهاجران به سرعت خود را در حیات کسب‌وکار شهری پیدا می‌کردند و در ظاهر رسوم و دیدگاه‌های زندگی شهری را می‌پذیرفتند، اما همچنان تا مدت‌ها با اندیشه مدنی بیگانه می‌ماندند. فلسفه اجتماعی را نمی‌توان به آسانی مانند لباسی نو بر تن کرد، بلکه باید آن را از رهگذر اندیشیدن درونی کرد… رشد شهرها و حیات مدنی بسیار سریع بود. اما این رشد بیش از اینکه عمقی باشد، سطحی بود. شهروندان جدید بیشتر در ظاهر شهروند می‌شدند تا در باطن، و به استیلای مرام غیرمدنی در شهروندان کمک می‌کردند. همه دوره‌های فرهنگی که لبریز از روح بورژوایی بوده‌، از همین رهگذر سقوط کرده‌ است، و به نظر می‌رسد فرهنگ بورژوایی ما نیز… از همین رهگذر سقوط خواهد کرد. بربرهایی که از بیرون به دیوارهای شهرها یورش می‌آورند، تهدیدی برای این تمدن نیستند؛ بلکه باید از بغض شبه‌شهروندان داخل شهر ترسید؛ کسانی که تنها در رفتار بیرونی، و نه در اندیشه، شهروند شده‌اند.» (پایان نقل‌قول)

اصلاحات ارضی و انقلاب/ نقدی بر یادداشت جناب آقای مهدی تدینی

محمدعلی بهمنی قاجار

نوشتار اخیر دوست فاضل و دانشمند و صاحب‌قلم جناب مهدی تدینی با عنوان : «اصلاحات ارضی و انقلاب» از چند جهت قابل نقد است که در ذیل به عمده‌ترین موارد آن اشاره می‌کنم:

۱. تحلیل تاریخی بدون داده تاریخی

در این یادداشت، موضوع مهمی مانند تاثیر اصلاحات ارضی بر انقلاب اسلامی تقریبا بدون هیچ داده تاریخی، بررسی می‌گردد، در سرتاسر یادداشت حتی یک ارجاع تاریخی نداریم، نویسنده تاثیر مهاجرت از روستا به شهر در انقلاب را می‌پذیرد اما اصلاحات ارضی را در تشدید روند مهاجرت بی‌تاثیر می‌داند، ما به طور نسبی آمار جمعیت شهری و روستایی در دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ یعنی قبل از اصلاحات ارضی و دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ یعنی بعد از اصلاحات ارضی را هم داریم، تحلیل‌های متعدد از اقتصاد روستایی و شهری و خاطرات و… اما به هیچ‌کدام عنایتی نمی‌شود و صرفا موضوعی به این اهمیت در چارچوب یک فرضیه سنجیده می‌شود، امکان مهاجرت زارع بی‌زمین به شهر بیشتر از زارع زمین‌دار به شهر است، پس مهاجرت روستایی به شهر نه به دلیل اصلاحات ارضی بلکه به دلیل نیاز روستایی به زندگی در شهر پر از امکانات بوده است. به نظر می‌رسد به جای این پیش‌فرض‌های کلی و یا حداقل در کنار آنان، باید به داده‌های تاریخی نیز توجه می‌شد و آمار و تحلیل‌ها و… نیز سنجیده می‌شد.

۲. عدم توجه به نقش زمین‌داران در حفظ و بقای نظام شاهنشاهی

توجه یادداشت صرفا بر یک طرف اصلاحات ارضی یعنی زارعان است، در حالی که تاثیر اصلاحات ارضی بر سلب موقعیت و جایگاه زمین‌داران در جامعه سیاسی ایران نیز مهم بوده است، اگر جبهه طرفداران شاه در دوران مصدق را با جبهه طرفداران او در انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم می بینیم که در دوران مصدق یک نیروی سلطنت‌طلب جدی طرفدار شاه وجود داشت که اکثریت آنان به خاندان‌های زمین‌دار وصل بودند از زاهدی تا بقایی و عمیدی نوری تا اکبر میرزا صارم‌الدوله و اکثر «ذوالفقاری»ها ( به استثنا ناصرخان ذوالفقاری) و بیشتر خوانین آذربایجان و گیلان و خراسان و سیستان و قائنات و«قوام»ها در شیراز و… طرفدار شاه بودند، با اصلاحات ارضی این جریان طرفدار و حامی شاه، در عمل به حاشیه رفتند و توان بسیج نیرو و نیز انگیزه ماندگاری و مقاومت را از دست دادند.

۳. نقش نسق زراعی

زارع قبل از اصلاحات ارضی بدون زمین نبود بلکه دارای نسق زراعی بود یعنی حق بر زمین داشت و نسل اندر نسل بر زمین زراعت می‌کرد، اما در کنار وی مالک نیز بود که آب و بذر و ابزار کشاورزی را نیز تامین می‌کرد. بنابراین ما در پیش از اصلاحات ارضی نیز زارع بدون زمین نداشتیم.

۴. غفلت‌ از اهمیت سرمایه

دوست عزیز و فاضل ما که طرفدار صادق سرمایه‌داری است در تحلیل تاثیر اصلاحات ارضی بر مهاجرت روستاییان به شهر، اهمیت سرمایه را نادیده می‌گیرد، در دوران قبل اصلاحات ارضی سرمایه و سود در زمین و کشاورزی بود و بعد از اصلاحات ارضی سرمایه به سمت شهر و ساخت و ساز آمد و همین باعث کم‌رونقی روستاها و پر رونقی شهرها شد و در نتیجه در مهاجرت به شهرها تاثیرگذار گردید، اصلاحات ارضی سرمایه‌گذاری در روستاها و کلا زمین‌داری را که پررونق‌ترین نوع سرمایه‌گذاری بود، به‌شدت تضعیف کرد و در نتیجه به کوچ از روستا به شهر کمک کرد.

در خاتمه و برای مطایبه و تلطیف گفتار، توجه دوست عزیزمان را به برنامه «کاف شو» اثر پرویز صیاد در یک سال قبل انقلاب جلب می‌کنم تا ببینند که روستایی با مالکیت بر خرده زمین به مراتب از روستایی بدون مالکیت بر زمین، برای مهاجرت به شهر مستعدتر بود، چنان‌چه در همین کاف شو، نقل می‌شود که ننه آقای صمد، زمین و گاوش را فروخته و خرج زیارت کرده و حالا باید بچه‌اش بدون زمین به شهر بیاید و مجری می‌گوید امان از شما روستایی‌ها که چنین می‌کنید (روایتم از فیلم نقل به مضمون است).

۲۵۹

منبع خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا