به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سحرگاه یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ تاریخ ایران یکی از تاثیرگذارترین چهرههای خود را در حصر خانگی از دست داد، دکتر محمد مصدق، رهبر بلامنازع ملی شدن صنعت نفت ایران. او از ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ و پس از تحمل سه سال حبس مجرد روانه حصر خانگی در قلعه احمدآباد شده و وقتی در تبعیدگاه چشم از جهان فروبست، درست ده سال بود که به این انزوای اجباری تن داده بود.
منتقدانش اظهار میدارند دکتر مصدق در بزنگاههای حساس تظاهر به غش و ضعف میکرد و تقریبا همگی بر این امر اتفاق نظر دارند که او مخصوصا و فقط برای گریز از موقعیت سختی که در آن واقع شده بود تمارض میکرد. این اتفاق در ملاقات مصدق با شاه، در سفرش به آمریکا، در دادگاه نظامی و… چندین و چند بار رخ داد.
نکته دیگری که بهویژه امروز مخالفان لیبرال مصدق بر آن پای میفشرند و مصدق را به خاطرش مورد نکوهش قرار میدهند، مخالفت او با توافق بود و اینکه او مذاکره را برای مذاکره انجام میداد و اصلا نمیخواست در زمینه نفت به توافقی با آمریکا دست یابد.
دکتر کریم سنجابی وزیر آموزش دولت مصدق و رهبر فقید جبهه ملی ایران در گفتوگو با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد وقتی درباره ویژگیهای شخصی دکتر مصدق مورد پرسش واقع میشود ضمن پاسخ به این دو مورد، به پاکدستی حیرتانگیز مصدق نیز اشاره میکند، در ادامه روایت او را میخوانیم:
با درآمد شخصیاش زندگی میکرد
[دکتر مصدق] به عنوان انسان یک مرد درستکار، پاکدامن، منظم بود. درستی در ارتباط با اشخاص، در معاملات، در خدمات سیاسی و اداری از صفات ثابت او بود. بنده به خاطر دارم در زمانی که معاون و کفیل اداره کل اوقاف بودم، مرحوم دکتر مصدق موقوفه مادری داشتند به نام موقوفه بیمارستان نجمیه. به شما عرض کنم که در میان هزاران متولی که در ایران داشتیم و ما بودجههای موقوفات آنها و حسابهای سالیانه آنها را بررسی میکردیم، هیچ موقوفهای نظم و ترتیب و درستی موقوفه نجمیه را نداشت. کتابچه سالیانه حساب او منظمترین و مرتبترین کتابچههای حساب بود که خود او حتی از دریافت حقالتولیه قانونیاش هم خودداری میکرد. میدانید که مصدق در دوران وکالتش حقوق نمیگرفت. در دوران نخستوزیریاش هم حقوق نمیگرفت و با درآمد شخصیاش زندگی میکرد. درستیاش و پاکدامنیاش در مورد اقتصادی و مالی از صفات برجستهاش بود و شاهد آن محبوبیتی بود که به عنوان مالک در ده احمدآباد در میان کشاورزان آنجا داشت که هنوز هم خاطره وی را به عنوان مالک و ارباب گرامی میدارند.
تشنجهای او ساختگی نبود
دیگر آنکه مصدق مردی فوقالعاده شجاع و یکدنده بود. موقعی که لازم میشد یک حرفی را بزند، حرفش را میزد، از هیچ چیز و از هیچکس باک نداشت. نکتهای که دربارهی مصدق چه در خارج از ایران و چه در ایران مخالفان او گاهی به صورت تمسخر و گاهی به عنوان بیماری به آن اشاره میکردند، حالت تشنج و حساسیتی بود که گاهگاه به او دست میداد و گریه و اشکریزی میکرد. خیلیها تصور میکنند که آن حالتها ساختگی و به اصطلاح صحنهسازی سیاسی و نمایشی بوده است. بنده باور نمیکنم، مصدق خیلی حساس بود. به خاطر دارم یک روزی که وزیر فرهنگ بودم برای امری که الان به خاطرم نیست یک ساعت یا دو ساعت قبل از ساعت تشکیل جلسه هیأت وزرا به منزل آقای دکتر مصدق رفتم. چون هیأت وزرا هم همانجا تشکیل میشد. وقتی که وارد شدم، آقای دکتر مصدق نبود. یک ربع ساعت بعد آمد، وقتی که آمد دیدم تمام بدنش میلرزد و غرق عرق است و حالت لرز دارد، در حالی که تابستان بود. به من گفت: «اجازه بدهید فعلاً بیفتم». ایشان را روی تختخوابش خواباندیم و چند تا پتو رویش انداختیم. وقتی که خواستم از اتاقش بیرون بروم و در را ببندم مرا صدا زد و گفت شما نروید و بمانید، نه در آن اتاق یعنی از منزل ایشان بیرون نروم. بنده ماندم. شاید نیم ساعت یا سه ربع ساعت گذشت و من با پروندههایم مشغول بودم، دیدم پیشخدمت آمد گفت: «آقا شما را میخواهند.» وقتی که داخل شدم دیدم لباسش را پوشیده، خیسی صورت و عرقش از بین رفته، تکیدگی و فرورفتگی صورتش زایل شده به حالت عادی و منظم آماده کار است. گفتم آقا این چه بود؟
خلاصه این بود که به دربار رفته و با شاه صحبتش شده بود. چه گفته و چه شنیده بود، بنده نمیدانم. ولی میدانم بر اثر همان بود که آن حالت به او دست داده بود. بعد خود او به من گفت: «من احوال عجیبی دارم. گاهی شده است که در زمستان به قدری بدنم گرم میشود که نمیتوانم میان اتاق بخوابم و باید بیرون از اتاق به ایوان سقفداری بروم که بتوانم بخوابم. برعکس، گاهی در تابستان دچار لرز میشوم که باید با پتو مرا بپوشانند.» این حرفی بود که خود مصدق برای من زد. بنابراین، اینکه در احوال هیجانی وقتی که از مظالم و خیانتها و سرسپردگیهای کارگردانان داخلی و توطئههای پلید سیاستهای خارجی سخن میراند و فقر و استیصال و اسارت مردم ایران را تشریح میکرد، چنین کیفیاتی به او دست بدهد و از خود بیخود بشود، هیچ غیرطبیعی نبود. مصدق بسیار وطندوست بود، اما برخلاف آنکه بعضی از روزنامههای خارجی و بعضی از انتشارات آمریکایی گفتهاند، گزنوفوب یعنی دشمن خارجی نبود و اعتقاد کامل داشت که ما باید با خارجیها ارتباط و همکاری داشته باشیم. در عین اینکه او عامل اصلی و اساسی درماندگی و بیچارگی و فساد ایران را مربوط به انگلیسها میدانست. او این عقیده را داشت و این فکر تنها منحصر به او نبود، در جامعهی ایران هم این عقیده را داشتند. (نوار شماره ۱۵ هیجدهم اکتبر ۱۹۸۳ [۲۶ مهر ۱۳۶۲] کالیفرنیا)
۲۵۹