به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از اطلاعات آنلاین، شعر و زندگی شادروان فروغ فرخزاد (۱۳۴۵-۱۳۱۳) یکی از بحثانگیزترین مباحث روشنفکری در قرن گذشته است. صفحه ادبی روزنامه اطلاعات در ۹ بهمن ۱۳۵۳ به مناسبت ۴۰ سالگی فروغ فرخزاد مطالبی درباره این شاعره منتشر کرد. منوچهر نیستانی (۱۳۶۰-۱۳۱۵) از شاعران همنسل فرخزاد در یادداشتی درباره شعر فروغ به نحوه مرگ او نیز پرداخت. یادداشت نیستانی را مطابق رسمالخط او بخوانید و عکسی منتشرنشده از فروغ فرخزاد در تحریریه روزنامه اطلاعات در اوایل دهه ۱۳۴۰ تماشا کنید.
«لحن زنانه و بیان پرجرأت فروغ
شعرش را شناختم، پیش از خودش
از شعرهای ساده و حتی سست مد روز سالهای ٣٥-٣٤ شروع کرد و ادامه داد: اسیر، عصیان، دیوار، و سرانجام رسید به «تولدی دیگر که به راستی تولد دوباره او بود و او خود این را خوب دریافته بود. من در تنهایی گاهگاه بر گورگاه او، ظهیرالدوله که نگهدار تربت بیگناه اوست، با همه دمزدنهاش از گناه رفتهام در روزهای برفی بارانی نه برای فاتحهخوانی که از سر تجدید عهد که با او دوستی غایبانه قلبی داشتهام.
آسمان اخم کرده اشکریزان
دلهای ما نیز در بیپناهیهاشان
شعرش نمایش گرایشهای متعلق روشنفکری روز است بعد از تولد دیگر و این پرنده که هشت سال است رفته است صداش مانده تنها صداش مانده است که پرنده رفتنی است.
تاثیر شعر فروغ در شعر ما بیتردید است از دونگاه:
لحن زنانهاش که خیلی را گرفت و مدتها ادامه یافت و شاید که دیگر به افت و افول گراید.
و جرأتش در بیان آوردن کلمات غیرشاعرانه در شعر، وزن عروضی را در عین مقید بودن به وزن عروضی شکستن، حرفها را بیپیرایه و پربغض و بخشایش گاه باز گفتن اولی در خیلیها اثر گذاشت بهویژه در زنان شاعر و دومی فضاهای تازه آورد پیش روی بسیاری حتی بسیاری از کار گشتگان و قدیمیها و به آنان جرأت داد در بیان صمیمانه حرفهایشان در وزنهای شکسته، بسته بیرون از دایره اوزان و نظامات عروضی وزنی در بیوزنی، اما گیرا و گویا و من از این کسان بسیاری را میشناسم و تاثیر بیشتر او رشادت است در بیان آن شاهزاده که در پوست قورباغه اسیر است یا قورباغهای که منش مهتران دارد. لحن زنانه را کار نداریم، هوای شعر مهم است، یکرویه بودن صمیمانه خود را رو کردن و او چنین میکرد و بسیاری پس از او چنین میکنند. این نشانه تاثیر کار اوست نهتنها در جمع جوانان بل کسانی با پیشینهای استوار استوارتر از خودش.
اما آیا او خود کشی کرد یا نه مرگ او کار تصادف بود؟
وقتی که کامو شب عید کریسمس به دیدار مادر پیرش میرفت در یک تصادف کشته شد. آیا تصادف بود؟
و یا این مرد اندیشه، غرق در اندیشههای سیاه بیروزن به روشنایی خود را به دست حادثه داد؟
همینگوی نویسنده آمریکایی در یک صبح زود با تفنگ شکاری کشته شد:
آیا گلوله، به تصادف، یک مرد شکار و کوه و کمر را از پا انداخت یا نه این فکرهای او بود در آن سپیدهدم که از بیهودگی رمنده، به بیهودهتری (نیستی) کشانیدش؟
«فروغ» هم بعد از خداحافظی با مادرش
حتی
«اگر ندیدی ام حلالم کن» گفتن، گویا در راه در تصادف…
از جیپ پرت شدن و با سر بر روی جدول کناره خیابان هدایت افتادن.
تصادف بود یا تصمیم؟ این را باید پرسید:
یا تصمیم؟»
۲۵۹