مجید یوسفی*: کتاب «ادیسه راست» به روایت نویسنده آن، گزارش دربهدری یک پژوهشگر و محقق روسیتبار ایرانی به نام «نیکلای آلکساندرویچ بلگاردسکی» است که در سالهای ۱۳۰۴ – ۱۳۳۸ شمسی در ایران زیسته و پس از کشمکشهای زیاد در شهر شیراز درگذشت. او زمانی کارمند بانک ایران و روس بوده و بعدها در دفتر تجارتی شوروی ایران مشغول به کار شد. اما در اوج تصفیههای خونین حکومت استالین، چند هفته پس از اعدام و قلع و قمع همگنان و دوستانش در شوروی، از سمت خود کنارگیری و برای مدتها از چشم تیزبین عوامل دولت استالین و نیروهای تحت امرش پنهان شده و درنهایت پس از تابعیت ایران با مساعدت دولت محمدعلی فروغی در اداره آمار و بررسیهای ایران مشغول به کار شد اما بعدها در روزهای منتهی به اشغال ایران از سوی شوروی از بیم جانش برای سالها در شیراز مخفی و باز هم چندین سال در خفا زیسته است.
گزارش تحقیقی و تجاری بلگاردسکی (که بعدها به نیکلا راست تغییر نام یافت) در فواصل جنگ جهانی اول و دوم مورد توجه نویسنده این کتاب قرار گرفته و با رصد اسناد و شواهد اعجابانگیز تاریخی دیگری توانسته به برداشت جدیدی از تاریخ اقتصادی ایران عصر پهلویها دست یابد به حدی که نویسنده کتاب، راست را «نخستین اقتصاددان تجربی برجسته» در تاریخ ایران لقب داده است.
بلگاردسگی در ابتدا کارمند بانک ایران و روس و پس از آن در مقام کارمند دفتر تجارتی شوروی در ایران خدمت میکرده است، اما پس از استقرار دیکتاتوری استالین و تصفیه بزرگ آن، از هراس پاکسازی و تصفیه خونین همچون همگنانش، موطن اصلی خود را ترک کرده و در ایران دوره پهلوی اول، در خفا زیسته است.
بعدها زندگی در خفا، او را متقاعد کرد نام خود را از بلگاردسکی به «نیکلا راست» تغییر دهد تا امکان شناخت او در ایران سختتر شود.
موطن اصلی
نویسنده کتاب درباره پیشنیه زندگی و موطن اصلی او را اینگونه توصیف کرده است. «نام اولیهاش نیکلای آلکساندرویچ بلگاردسکی بود. نیکلا بلگاردسکی در اظهاریهای که سالها بعد، با همین شکل از ضبط نام و نام خانوادگیاش، به خط فارسی مینوشت محل تولد خود را پوگاچف ذکر کرد. همان شهری در روسیه که بین سالهای ۱۹۱۸-۱۸۳۵ نیکلایفسک نامیده میشد، واقع در ایالت سامارا. نیکلا در موسسه شرقشناسی لنینگراد تحصیل کرد، سپس به سمت دانشیاری زبانهای شرقی در همانجا رسید. در این میان نیز، اواخر دوره تحصیل، حوالی سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۳ خورشیدی) به ماموریت تحصیلی در ایران اعزام شد. از این تاریخ تا ۱۳۱۶ خورشیدی معلوم نیست دقیقا چند نوبت بین شوروی و ایران رفت و آمد داشت. زمانبندی همین رفت وآمدها بود که به ظن قوی سرانجام تقدیر غریبانهاش را رقم زد. به رغم رفت و آمدهای چندبارهاش به شوروی، نشانههای چنان آشکاری از دورههای طولانی حضور ناپیوستهاش در تهران برجای مانده که میتوان از یک زمانی به بعد کاملا ساکن ایران تلقیاش کرد. کما اینکه در خلال یادداشتی که سال ۱۳۱۵ در مجلهای فارسیزبان منتشر کرد نوشت: برای ما که ساکن ایران هستیم.»(ص۲۶)
بنابراین تا بهار سال ۱۳۱۸ هیچ اثر یا نشانهای از او در ایران عصر پهلوی اول وجود ندارد. بلگاردسکی در ایران پس از تصفیه و جایگزینی نیروهای جدید حکومت استالینی کم و بیش در خفا و پنهانی زندگی میکرد.
چندانکه در کتاب هم در تاریخ ۱۳۱۵ به نقل از اداره قنسولی وزارت خارجه به سفارت ایران در پاریس اشاره شده «تعداد ۲۲۱۹ تن از اتباع شوروی که اظهارنامه به اداره قنسولی داده بودند در ایران اقامت داشتند. یکی از این جمع نیز، دستکم تا اواخر بهار ۱۳۱۶، نیکلا بلگاردسکی بود. اما، در این میان از اواخر بهار ۱۳۱۶ تا تقریبا دو سال هیچ نشانه آشکاری از بلگاردسکی در دست نیست. نه خبری از نشر نوشتههای روسیاش در شوروی، نه نشانی از مقالهای به قلمش در نشریههای فارسی، نه اثری از آثارش در اسناد دولتی کشوری که پناهگاهش شده بود: ایران.
به نظر میرسد پس از کنارهگیری یا عزل او از دفتر تجارتی شوروی در تهران، او قاعدتا در تهران به سر میبرد. هم بلاتکلیف بود هم در حال چشیدن طعم درجهای از تنگدستی. هم رابطهاش با موطن اصلیاش قطع شده بود، هم رابطه شغلیاش با دفتر تجارتی شوروی در تهران. تاکنون، ابتدا در مقام شاغل در بانک روس و ایران و سپس در مقام کارمند دفتر تجارتی شوروی، نه با روسهای سفید ساکن پایتخت میتوانست هیچ ارتباطی داشته باشد و نه با سایر فراریان از شوروی که در ایران سکونت داشتند. وانگهی اکنون نیز احوال ترسخوردهاش اصلا ارتباطگیری با افراد جدید را اقتضا نمیکرد. لابد در انزوا میزیست.»(۳۵)
از آنجا که در دوران خدمتش در دفتر تجارتی و پیش از آن بانک ایران و روس خدمت میکرد با مقامات ایرانی ارتباط منظم و منضبطی داشت مخصوصا با ریاست اداره کل تجارت این ارتباط منسجم و مداومتر بود و با بزرگانی از هیات حاکمه کشور حشرونشر داشت. یکی از آنها مظفر اعلم رئیس وقت اداره کل تجارت بود که حالا در کسوت وزیر خارجه در دولت محمدعلی فروغی ایفای نقش میکرد. بنابراین با پادرمیانی او، طی نامهای به وزیر دارایی از ایشان میخواهد که نسبت به اشتغال و منصب اداری او چارهای بیندیشد.
او روزهای پایانی خرداد ۱۳۱۸ در نامهای «خصوصی و محرمانه» خطاب به محمود بدر وزیر دارایی مینویسد: دوست محترم عزیز، قربانت شوم، به طوری که چند مرتبه راجع به بلگاردسکی مذاکره شد خواهشمندم نسبت به کار مشارالیه به طوری که وعده فرمودید اقدام نمایید که هم از وجود مشارالیه استفاده شود و هم به بیتکلیفی و تنگدستی او خاتمه و کمک به عمل آید. «نامه سربرگدار ولی بیشماره وزارت امور خارجه، امضا داشت اما نه نام صاحب امضا قید شده بود نه عنوان صاحب امضا…» (ص۳۵)
مخفیشدگان از چنگ استالین
نویسنده صرفنظر از زندگی و جایگاه اداری نیکلای راست در اداره آمار و بررسیهای تهران، در خلال آن به زندگی بسیاری از مخفیشدگان و گریختگان از شوروی هم پرداخته است؛ گریختگان، مهاجرین و یا حتی تبعیدشدگانی که نام و نشانی دیگر از آنان در شوروی آن زمان نبوده و سالها در مخفیگاهی در ایران سکنا گزیده بودند. از میان آنها چه بسیار مهاجرینی بودهاند که رژیم حاکم بر آن روز شوروی به دنبال قتل یا بازدداشت آنها بوده است. از سلیم اوف تا گرجیهای مسلمان ساکن ایران، از شامیل جوانشیر تا جگرتوف گرجی در کرمانشاه از آنه مراد، ملایوسف و حاجی یوسف نامان در گنبدکاوس تا بسیاری از مخالفین روسی که دیگر در دوره دیکتاتوری نظام استالینی نمیتوانستند به حیات اجتماعی خود ادامه دهند.
در یک مورد نویسنده کتاب، از محسن سلیمزاده نام می برد. بنابر متن تلگراف همسرش به شاه متولد تبریز و سالها در بادکوبه مقیم و در کانهای نفت سهیم و پس از انقراض امپراتوری روسیه به فرانسه متواری بوده و دو سال قبل به واسطه علاقه به میهن عزیزش ایران، اروپا را ترک کرد «پس از برخی بررسیها کاشف به عمل آمد که به طور عادی برای گردش از خانه خارج شده و دیگر مراجعت نکرده .. با دو نفر میخواسته است سوار اتومبیلی که گردآلود و معلوم بوده است از راه دوری آمده بود و.. در بندر پهلوی در بازداشتگاه مامورین شوروی دیده..» شده بود. [ص۷۱]
در نمونه دیگر در تلگراف محمد ساعد وزیر خارجه وقت درخواست رایزن سفارت شوروی را در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۲۲ چنین به اطلاع نخستوزیری رساند: «چندی است که شخصی به نام جگرتوف گرجی از خاک شوروی گریخته فعلا در کرمانشاه است… چون تبعه شوروی است خواهشمندیم از طرف مقامات وابسته به پلیس کرمانشاه دستور داده شود وی را توقیف و حبس نموده به کاماندانی اطلاع دهند که او را تحویل بگیرند.» [ص۷۰]
بنا بر نمونه دیگر، طبق گزارش اداره کل شهربانی، «از طرف سفارت شوروی… به قید فوریت درخواست یک نفر مامور آگاهی شد که به معیت مامورین شوروی کسی را که دشمن شوروی است دستگیر نمایند… سرانجام یک نفر روس را… پس از بازرسی منزل و جمعآوری مقداری اوراق… به تهران آورده مستقیما به پادگان شوروی برده نگاه داشتهاند و به مامور آگاهی گفتهاند دیگر کاری با شما نداریم.» [ص۷۰]
نویسنده جز آرشیو ملی ایران و وزارت خارجه، گویا با اتکا به آرشیو و تحقیقات تورج اتابکی محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر روسیه به این آرشیو ناب دست یافته است. چندانکه خود در ابتدای کتاب مینویسد: «در مسیر پرفرازونشیب حلول و حل معماها از یاری دیگران نیز به وفور برخوردار شدم. از همان اواخر تنظیم و تنقیح گزارش بود که گفتوگوهای جسته گریختهام درباره گزارشنویس با تورج اتابکی آغاز شد.» از همین رو استناد به برخی از رویدادهای روسی و یادآوری نابردباریهای حاکمیت وقت دولت شوروی نشانه رنج و آلام کارگزاران حکومتی بود که یحتمل به هر دلیل واقعی یا واهی میتوانستند معدوم شوند.
زندگی راست
مالجو زندگی راست را مخصوصا از ماههای منتهی به شهریور ۱۳۲۰ شمسی تا دقیقا عصر ۱۸ تا ۲۵ شهریور که نیروهای اشغالگر روسی آرامآرام وارد کشور میشدند، قدم به قدم کاویده است. او حتی از مناسبات مالی ـ اداری یعنی سفتههای ۱۸ شهریور ماه ۱۳۲۰ صندوق تعاون کارمندان وزارت دارایی هم چشمپوشی نکرده است، تا ۳ سالی که راست در شهر شیراز مخفی شده بود و از حقوق ماهیانه ۳۰۰ تومانی درگذشته بود. نویسنده برای اینکه به یک تحلیل قرین به صحتی نزدیک شود از هر سند و نشانی وام گرفته تا به استنباط شفافی از سرنوشت راست در تهران و شیراز دست یابد. به عبارت دیگر، مالجو اتاق به اتاق، سکانس به سکانس و پلان به پلان یک زندگی دکوباژ شدهای را به خواننده ارائه میدهد که تاکنون در آثار تاریخی کمتر دیده شده است.
در یک مورد آخرین روزها و آخرین عملکردهای راست را اینگونه شرح میدهد: «تردیدی نیست که دستکم تا ۱۸ شهریور نیکلا راست کماکان در تهران حضور داشته است. آخرین نشانه موجود از حضورش در تهران مشخصا سه برگ سفتهای است که به ازای دریافت وامی ۱۴۴ ریالی در هجدهم شهریور ماه به صندوق تعاون کارمندان وزارت دارایی سپرد… اسناد برجامانده از صندوق تعاون کارمندان وزارت دارایی در تهران از ۱۸ شهریور که سفتهگذاری راست را نشان میدهد تا ۱۱ اسفند که آخرین مبادله مالی در دسترس در صندوق است هیچ نشانی از مبادله مالی با راست ندارد، برعکس همکارانش در اداره کل آمار و بررسیها نظیر کریم سنجابی، مسعود ملکی، علیاکبر مدنی و موشخ آرزومانیان که در همین حدفاصل زمانی به دفعات وامهای نقدی یا کالایی میگرفتند و متقابلا سفته ارائه میدادند.» (ص۷۳) او حتی وقتی مطمئن شده که راست در شیراز عزیمت کرده اما باز هم گوشه چشمی به اداره کل آمار و بررسیهای وزارت دارایی دارد تا اطمینان حاصل کند که راست در ترکیب بعدی این اداره (پس از اشغال ایران از سوی ارتش سرخ) نقشی نداشته است.
«تا جایی که به سال ۱۳۲۱ برمیگردد، نام نیکلا راست در میان اسامی کارمندان اداره کل آمار و بررسیهای وزارت دارایی که دوباره مشمول تغییر نام و تجدید سازمان شده بود دیده نمیشد. مسند ریاست اداره از کریم سنجابی به داود پیرنیا انتقال یافته بود و علاوه بر راست برخی دیگر از همکارانش نظیر مسعود ملکی و علیاکبر مدنی نیز در جمع دیگر مشاوران اقتصادی اداره حضور نداشتند. تا جایی که به سال ۱۳۲۲ برمیگردد، نام نیکلا راست در صفحات آغازین گزارشهای ماهانه آرتور میلسپو رئیس کل دارایی ایران میان اسامی کارمندان ارشد دوایر گوناگون وزارت دارایی در تهران دیده نمیشد. به نظر میرسد راست شغل رسمی و حقوق بالای ماهیانهاش را واگذاشته و از تهران گریخته بود. چه وقت؟ سند مستقیمی در دست نیست اما به احتمال قوی بین عصر ۱۸ تا ۲۵ شهریور ماه ۱۳۲۰ که رضاشاه از سلطنت کنارهگیری کرد یا دست بالا پیش از صبح ۲۶ شهریور که شورویها پستهای بازرسی و گشتیهای خود را در راههای خروجی شهر تهران مستقر کردند.» (۷۵)
اما طی ۳ یا ۵ سالی که راست در شیراز زندگی میکرد تمام کوشش خود را مصروف آن داشت که دور از انظار عمومی به زندگی خود ادامه دهد. در این سالها جز یک کتاب هیچ نام و نشانی از او منتشر نشد و او همچنین در کنام امن مخفیگاه خود زندگی میکرد.
نویسنده از همین رو به گمانههایی پرداخته که شاید کتاب را کمی رازآلوده کرده باشد اما پرسشها و ابهامها از جنس غیرواقعی نیستند بلکه ابهامهایی است که میتواند در ذهنیت هر محققی ریشه بدواند. حدس و گمانههایی که گویای این واقعیت است که لابهلای تاریخ باید چگونه نگریست تا به حقیقت دست یافت.
«آیا ممکن است راست بر سر عدم استرداد خویش به ارتش سرخ توسط انگلیسیها با کنسولگری انگلستان در شیراز معامله کرده باشد؟ آیا ممکن است دانش گسترده راست درباره ایران و حضورش در دیوانسالاری دولتی تابعیت ایرانی و فارسیدانیاش در نقش وجه معامله عمل کرده باشد؟ آیا خریداری امنیت از انگلیسها علت زوال حس استالینهراسی راست نبوده است؟ اگر فرض شود این لحظه فرضی در زندگی راست شکل گرفته باشد آیا ممکن است مکان شکلگیریاش را شیراز و زمان شکلگیریاش را اوایل بهار ۱۳۲۳ دانست؟ آیا اعطای بورس تحصیلی برای راستِ پسر در سال ۱۳۲۳ و صدور ویزای ورود به انگلستان برای راستِ پدر در سال ۱۳۲۸ از الزامات تداوم همین لحظه فرضی نبوده است؟ فقط با تکیه بر اسناد کنسولگریهای انگلستان خصوصا در شیراز، خرمشهر و اهواز است که چه بسا بتوان چنین پرسشهایی را قاطعانه پاسخ داد.» (ص۸۹)
گزارش تاریخساز
اما شاید مهمترین بخش کتاب ادیسه راست مربوط به پروندهای است که در آن اسناد مربوط به گزارش تحقیقی راست از تجارت خارجی فواصل دو جنگ جهانی اول و دوم با نامه درخواست قرار دیدار رئیس وقت مجلس شورای ملی با آرتور میلسپو در ۱۳۲۱ در یک پوشه قرار گرفته است و هشتاد سال دستنخوره باقی مانده بود.
نویسنده با تطبیق برگهایی از سند سومین نسخه دستنویس نیکلا راست از وضعیت تجاری ایران در فاصله دو جنگ جهانی و سالهای منتهی به جنگ جهانی دوم با جایگیری نامه درخواست قرار دیدار سید محمدصادق طباطبایی با میلسپو که ماههایی پس از جنگ بینالملل دوم رخ داده، را نشانه نقطه عطفی از تاریخ پایان اقتصادی پهلوی اول و آغاز پهلوی دوم تلقی کرده و کتاب هم بهدرستی براساس همین قرائن و شواهد شکل میگیرد؛ یحتمل مبنای اقتصاد ایران پهلوی دوم که میلسپو سکاندار آن بود، همین گزارش تجاری راست بود. درواقع نویسنده شواهدی را به معرض نمایش میگذارد که احیانا موضوع دیدار آن دو مقام سیاسی ـ اقتصادی براساس گزارش راست بوده است.
بنابراین، این یافتههای تاریخی، از آن دست تطبیقهایی است که اگر تاریخ ندانید و مسیر رازآلود سندپژوهی را درک نکرده باشید کیفیت و هوشمندی این تطبیق و تطابق نقش تاریخی را هرگز درک نخواهید کرد. کیفیتی که به رصد انواع فعل و انفعالاتی میپردازد که نهایتا میتوانست به بود یا نبود نیکلا راست در ایران منتهی شود.
نامه قرار ملاقات پنجم تیرماه ۱۳۲۱ سید محمد صادق طباطبایی با آرتور میلسپو بدین قرار است: «خواهشمندم برای مذاکرات لازم، امروز دوشنبه ۵ تیر ساعت پنج و نیم بعدازظهر در مجلس شورای ملی با اینجانب ملاقات نمایید» طباطبایی رئیس چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی بود و میلسپو نیز رئیس کل دارایی و از زمستان ۱۳۲۱ سکاندار اصلی اقتصاد کشور. این نامه اداری از سال ۱۳۲۳ در بایگانی وزارت دارایی و سپس آرشیو ملی ایران در همان پروندهای جای گرفته است که دومین و سومین نسخه از دستنویس گزارش راست را نیز در بر میگیرد؛ [از دید نویسنده کتاب] یگانه سندی در آن پرونده که دستکم در ظاهر هیچ ربطی به گزارش نیکلا راست ندارد اما اکنون هشتاد سال است که همنشین نسخههای دستنویس گزارش راست و نامههای اداری کریم سنجابی دربارهشان بوده است. اگر فرض شود جایگیری این نامه در پرونده گزارش راست صرفا خطای بایگانها در مضبوطسازیاش نبوده است، میتوان نتیجه گرفت که «مذاکرات لازم» میان طباطبایی و میلسپو ضرورتا درباره گزارش راست بود.» (ص۷۶)
استنتاجی که اگر قرین به صحت نباشد مفروضات نویسنده غیرواقعی به نظر نمیرسد. مهم هوشمندی پژوهشگر آشنا به تاریخ معاصر است که همه لوازم و متغیرهای تاریخی مربوط به این واقعه را کنار هم میچیند تا نتیجه بگیرد چگونه یک گزارش اقتصادی در آخرین سالهای پهلوی اول میتواند بنمایه و اساس کار برنامه رئیس کل دارایی کشور قرار گیرد.
بنابرین چنین حدس و گمانهای قرین به صحت است که نویسنده از خود میپرسد: «آیا محرک احتمالی مستقیم یا غیرمستقیم طباطبایی در احضار میلسپو و جلب کردن توجه سکاندار هدایت اقتصاد ایران به گزارش راست درباره تجارت خارجی ایران که بود؟ تعداد کسانی که میتوانستند چنین کنند نباید پرشمار بوده باشند؛ گلشاییان و کریم سنجابی و مسعود ملکی و علیاکبر مدنی و البته خود نیکلا راست. هیچ یک از این کسان اکنون در وزارت دارایی نبودند و حتی با گروه پرشمار هیات آمریکایی که اصلیترین هادیان اقتصاد ایران در وزارت دارایی بودند رقابتهایی نامحسوس نیز داشتند. میلسپو بعدها توصیف دقیقی از فضای شروع کار هیات آمریکایی به دست داد: در وزارت دارایی کارمندان ایرانی از ما خوب استقبال نکردند. راست در بهار ۱۳۲۳ کتاب خود را در شیراز امضا کرده بود اما در تهران به همت محمدعلی علمی منتشر کرده بود. محتمل است راست برای انتشار کتاب در بهار ۱۳۲۳ از شیراز به تهران آمده باشد و همزمان نیز، برای جلب کردن توجه میلسپو به گزارش اداره کل آمار و بررسیها، محرک مستقیم یا غیرمستقیم طباطبایی برای احضار میلسپو از مجرای مجلس شورای ملی بوده باشد.» (ص۷۹)
*پژوهشگر تاریخ
۲۵۹