اخبار دین

معلم قرآنی که انسان ساخت

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، «رضا یزدان‌پناه» سال ۱۳۱۸ در محله «راه‌چمن» قزوین فرزندی به دنیا آمد، در سال ۱۳۳۸ دیپلم گرفت و سپس در آموزش و پرورش استخدام شد و در مدارس «فرهنگ» و «رزبان» به‌عنوان معاون اداری و دبیر زبان خارجه مشغول به فعالیت شد ولی فعالیت‌های تربیتی او فقط به خدمت در ساعت اداری در آموزش و پرورش خلاصه نشد؛ حاج رضا پس از ورود به عرصه تعلیم و تربیت در وزارت فرهنگ وقت، علاوه بر انجام خدمت در مراکز اداری و آموزشی فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی خود را در زمینه‌های مختلف از جمله تدریس قرآن و تبلیغ دین آغاز کرد؛ او خدمت معنوی به نوجوانان و جوانان را سعادت می‌دانست و همواره از ساعات تعلیم و تربیت به عنوان شیرین‌ترین لحظات زندگی خود یاد می‌کرد. حاج رضا در زمان حکومت طاغوت علاوه بر برپایی کلاس‌های قرآن و اخلاق، جوانان و نوجوانان را با مسائل سیاسی زمان نیز آشنا کرد.

بنابر روایت مهر، رضا یزدان‌پناه در پرورش و تربیت نفوس عزمی راسخ داشت و هیچ‌وقت در انتظار دیگران نماند، بلکه خود برای تربیت فرزندان فردای این مرز و بوم آستین همت بالا زد. چه دختران و پسرانی که اولین نمازشان را به او اقتدا و چه بسیار دانشجویانی که در «مرکز تربیت معلم شهید رجایی قزوین» نماز جماعتشان را به امامت او اقامه کردند.

این معلم همچون پدری مهربان که سرد و گرم روزگار را چشیده بود و رنگ‌های دنیایی او را فریب نمی‌داد، داشته‌های خود را با صداقت و صمیمیت به نوجوانان و جوانان آموزش می‌داد؛ او این آموزش و هدایت را برای خود رسالتی می‌دید که می‌بایست آن را به بهترین شکل ممکن به انجام برساند. به همین جهت تعلیم و تربیت هیچ‌وقت از او جدا نشد و وجود خود را برای سربلندی اسلام و قرآن وقف کرد.

در قزوین هیچ‌کس به اندازه این مرد چراغ جلسات قرآن سنتی قدیم و اتصال آن به جلسات امروزی را روشن نگه نداشت. مردی که نزدیک به چهار دهه از بهترین اوقات زندگی خود را براساس آیه «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» در راه خدای عزوجل صرف کرد. او کسی بود که با ساده‌ترین ابزار و اتومبیلی ارزان قیمت، با حرکتی آرام و مؤثر کارهای بزرگ انجام می‌داد.

حاج رضا انسان آگاهی بود که اساس حرکت را در فرهنگ می‌دید و فرمایش حضرت امام(ره) که: «انقلاب فرهنگی اساس و پایه انقلاب است» را مبنای فعالیت خود قرار داده بود و می‌دانست که اگر نوجوانان و جوانان بتوانند از همان ابتدا قالب و شکل اسلام ناب محمدی(ص) را به خود بگیرند تضمین‌کننده و بیمه‌کننده انقلاب خواهند بود، او می‌خواست جوانان یکپارچه خدایی باشند و با صیقل روح خود و حرکت به سوی تکامل، راه سعادت را در پیش بگیرند.

آیت‌آلله عبدالکریم عابدینی، امام جمعه قزوین، درباره حاج رضا یزدان‌پناه نقل کرده است: این استاد بزرگوار به معنای واقعی کلمه معلم بود یعنی بُعد تعلیمی وی که امام(ره) فرمودند معلمی شغل انبیاست، زندگی حاج رضا را ساخت و با همه زیبایی در زندگی او متجلی بود. حاج رضا معلمی را شغلی برای درآمد نمی‌دانست، معلمی را شغل دینی و تکلیف خود می‌دانست.

کادرسازی برای انقلاب اسلامی از اهداف حاج‌رضا بود

حبیب وفاپور، یکی از شاگردان حاج رضا یزدان‌پناه درباره استادش به ایکنا گفت: یکی از ایده‌های حاج رضا یزدان‌پناه در انجام فعالیت‌های فرهنگی در روزگار پیش و پس از انقلاب «کادرسازی» برای آینده بود، این ایده در دستور کار حاج آقا قرار داشت و در هر شرایطی به دنبال تربیت نیرو بود و امروز کمی جست‌وجو کنید خواهید دید شاگردان استاد یزدان‌پناه امروز در هر جایگاهی که قرار دارند افراد اثرگذار و ارزشمندی هستند.

3733178_911.jpg

وی بیان کرد: نکته مهم اینکه حاج رضا برای کادرسازی اتاق فکر هم داشت، به این صورت که پیش از انقلاب با علما و روحانیون به‌ویژه مرحوم آیت‌الله باریک‌بین (امام جمعه فقید قزوین) ارتباط تنگاتنگی داشت و برای کارها با ایشان مشورت می‌کرد که در نهایت رژیم پهلوی که از سمت هر دو نفر احساس خطر می‌کرد آن‌ها را تبعید کرد. حاج رضا که به ساوه تبعید شد رژیم فکر کرد او از پای می‌نشیند، اما استاد یزدان‌پناه بیدی نبود که با این بادها بلرزد و در ساوه نیز منشأ خیر و برکت بود.

شاگرد استاد یزدان‌پناه ادامه داد: از سویی دیگر در کنار کادرسازی سعی می‌کرد جوانانی که زمینه‌های مذهبی نداشتند را جذب کند، به‌عنوان مثال در محله زندگی ما برخی جوان‌ها بودند که خلاف‌های ریز و درشتی که در شأن یک جوان مؤمن نبود از آن‌ها سرمی‌زد و من بارها این صحنه را مشاهده می‌کردم که حاج رضا وقت می‌گذاشت و با تک تک این جوانان به‌صورت خصوصی گفت‌وگو می‌کرد، گفت‌وگویی که صمیمانه، با مهر و محبت و از سر دلسوزی بود نه اینکه بخواهد با تحکم با آنان برخورد کند؛ کلام حاج رضا چنان اکسیری داشت که بر قلب‌های این جوانان اثر می‌گذاشت و بعد متوجه می‌شدیم که این افراد سربه‌راه شده‌اند و حتی برخی از آن‌ها به مرور وارد مسجد می‌شدند و در مسیر صحیح زندگی قرار می‌گرفتند.

نبض ما همیشه در دستان حاج رضا بود

محمد انصاری یکی دیگر از شاگردان حاج رضا یزدان‌پناه درباره بُعد تعلیمی این استاد به ایکنا گفت: حاج رضا یزدان‌پناه تأثیر بسیاری در پرورش هم‌نسلان ما داشت، شاهد این ادعا برگزاری جلسات چهارشنبه و پنجشنبه هیئت طفلان مسلم است، بعد از انقلاب نیز حاج آقا با همه نوجوانانی که در جلسات هیئت حضور داشتند ارتباطی صمیمی برقرار کرده بود. 

وی ادامه داد: صمیمیت ما با حاج رضا یزدان‌پناه به اندازه‌ای بود که اگر دلتنگ بودیم یا مشکلی داشتیم به منزل حاج آقا می‌رفتیم و در اتاقی که به آن اتاق «میزان» می‌گفتیم با حاج آقا درد دل می‌کردیم و حاج رضا حالمان را می‌پرسید و ما را راهنمایی می‌کرد. بچه‌ها ایشان را به‌عنوان کسی می‌دانستند که اگر نباشد دچار سقوط می‌شوند و واقعیت هم همین بود؛ چه آدم‌های بسیاری که پیش از انقلاب اگر ایشان نبود وارد گروهک‌ منافقین می‌شدند ولی حاج رضا مانع و نگه‌دارنده آن‌ها شد.

انصاری اظهار کرد: این راهنمایی و هدایت استاد یزدان‌پناه همیشگی بود، حتی زمانی که خودمان ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بودیم. به خاطر دارم حدود سال ۷۸ یا ۷۹ زمانی که من سه فرزند داشتم حاج رضا به منزل ما آمد و گفت: «محمد آمده‌ام حالتان را بپرسم» و این یعنی نبض ما همیشه در دستان پرمحبت حاج رضا یزدان‌پناه بود. بنده در اردیبهشت ۱۳۷۹ پدرم را از دست دادم و حاج آقا یزدان‌پناه در دی‌ماه همان سال از دنیا رفت. بین این فاصله زمانی حاج رضا به مشکلات روحی من خیلی توجه داشت و کمک کرد که بتوانم ماه‌های اولیه نبود پدرم را با توکل به خداوند بگذرانم.

صمیمیت حاج رضا با دانشجویان تربیت معلم

محمدعلی حضرتی نیز یکی از شاگردان حاج رضا یزدان‌پناه است که درباره حضور این استاد قرآن در مرکز تربیت معلم شهید رجایی قزوین به خبرنگار ایکنا گفت: تربیت معلم شهید رجایی یکی از حوزه‌های مهم خدمات پرورشی مرحوم یزدان‌پناه بود که داوطلبانه و خارج از چارچوب‌های اداری و به دعوت ریاست مرکز در آن حضور می‌یافت و به برپایی نمازهای جماعت، توسل به اهل‌ بیت عصمت و طهارت(ع) و برگزاری اردوهای زیارتی و تربیتی و تفریحی برای دانشجویان می‌پرداخت.

وی ادامه داد: مداومت در برپایی نماز جماعت با آنکه از سال‌های دهه ۷۰ امام راتب و موظف روحانی هم داشت و گفت‌وگو و هم‌سخنی پیوسته با دانشجویان که جمع قابل توجهی از آنان اهل استان‌های همجوار و ناگزیر از اقامت در خوابگاه بودند؛ حاج‌ رضا را به تکیه‌گاهی معنوی برای پرسش‌ها و نیازهای فکری و روحی جوانان دانشجو تبدیل کرده بود، به‌گونه‌ای که خصوصی‌ترین رازهای خود را با ایشان در میان می‌گذاشتند و مشاوره می‌گرفتند.

این پژوهشگر بیان کرد: من سال‌ها در دو مرکز شهیدرجایی و بنت‌الهدی صدر قزوین، ادبیات کودکان، ادبیات نمایشی و ادبیات فارسی تدریس می‌کردم و بارها از پشت شیشه‌های کلاس‌های طبقه بالا دیده بودم که با دانشجویان در محوطه حیاط قدم می‌زند و پدرانه با آن‌ها سخن می‌گوید و آنان نیز پروانه‌وار گِرد شمع روشنگر استاد می‌گردند و با وی درددل و مشورت می‌کنند.

وی اظهار کرد: یکی از آثار خیر او در تربیت ‌معلم شهید رجایی، حضور سحرگاهی در مرکز و اقامه نمازهای جماعت صبح بود. با جرئت و اطمینان می‌توانم بگویم که در سال‌ها ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۴ تنها یک یا حداکثر دو مسجد در سطح شهر قزوین، نماز جماعت صبح را برپا می‌کردند؛ ولی حاج‌ رضا نه تنها هر نیمه‌شب دانشجویان را با محبت پدری و جاذبه روحانی خویش به برپایی نماز  صبح کشانده بود بلکه با حاضر شدن در مرکز از ساعتی پیش از سحر و پرداختن به تهجّد و اقامه نماز شب، جوانان را متوجه فیض سحرگاهی و لذت مناجات با خداوند و بهره‌مندی از برکات معنوی نیرومند سحرها کرده و فضایی روحانی و آرام‌بخش در مرکز به‌وجود آورده بود. همان‌ که حضرت لسان‌الغیب فرموده است: «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ/ از یُمْن دعای شب و ذکر سحری بود.»

3733176_690.jpg

حضرتی تصریح کرد: یکی دیگر از هنرهای مرحوم یزدان‌پناه نیز همین بود که می‌توانست با گروه‌های مختلف سنی و پایه‌های متنوع تحصیلی ارتباط سازنده برقرار کند و با کودکان، نوجوانان، بزرگسالان و حتی پیران با صمیمیت و فروتنی به‌ هم‌سخنی و گفت‌وگو و تفاهم بپردازد.

وی گفت: یک‌بار که پس از نماز جماعت ظهر و عصر در تربیت‌ معلم، بزرگوارانه با ماشین ژیان معروفشان مرا به خانه می‌رساندند خدمتشان عرض کردم: بعضی از همکاران و مدرسان مرکز می‌گویند چرا حاج‌ آقا یزدان‌پناه مانند سایر استادان در ساعت استراحت بین دو کلاس به دفتر نمی‌آیند و چایی نمی‌نوشند؟ و ادامه دادم: ممکن است چند نفر این را حمل بر تکبر شخصیت کنند و برای وجهه اجتماعی شما خوشایند نباشد.

شاگرد استاد یزدان‌پناه افزود: اشک در گوشه چشمشان استاد حلقه زد و گفت: «تو که مرا از سال‌های قبل از انقلاب می‌شناسی و می‌دانی با تفضل الهی ذره‌ای عُجب و خودبینی ندارم و اتفاقاً از همنشینی با استادان مرکز که بسیاری از آن‌ها رفقای قدیمی من هستند لذت می‌برم؛ ولی وظیفه من در این فرصت کوتاهی که دارم پاسخگویی به شبهه‌ها و سؤالات فکری و مذهبی جوانانی‌ است که می‌خواهند فردا معلم و مربی نوباوگان ما بشوند. نباید زمان را از دست داد و گمان می‌کنم رضایت خدا در این است و بر همین مبنا عمل می‌کنم و از داوری دیگران باکی ندارم…» و من در دلم آیه ۵۴ سوره مائده را زمزمه کردم: …یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَلا یَخافونَ… خداوند کسانی را دوست دارد که در راه او جهاد می‌کنند و از سرزنش و نکوهش هیچ ملامتگری نمی‌هراسند. 

در ۲۶ دی‌ماه ۱۳۷۹ قلبی مهربان و مملو از یقین از تپش ایستاد، چشمانی پر از انتظار و امید بسته شد، بر چهره‌ای معلم قرآن قزوینی که آیینه تمام‌نمای یک عمر جهاد و تعلیم و تربیت بود غبار خاک نشست و مردی که همواره در محراب جهاد، مسجد و مدرسه می‌رزمید چشم از جهان فروبست؛ او رفت اما حافظه تاریخی قزوین و مردمانش شخصیت، منش، کار و تلاش‌های او را هرگز فراموش نخواهند کرد.

منبع خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا