به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در ابتدای این نشست، اعظم راودراد عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره مرد ایرانی به روایت سینمای ایران گفت: در ابتدا باید این مسئله را عنوان کرد که آیا مطالعه مرد ایرانی در سینما یک امر ضروری است؟ حدود 28 سال است که در حوزه سینمای ایران کارهای پژوهشی انجام میدهم به نظرم یکی از محورهای پرتکراری که وجود دارد بازنمایی زنان در سینماست. تصور زن شاغل، مدرن یا خانهدار، نقش مادر و همسر و چگونگی بازنمایی آن در سینمای ایران بارها بررسی شده و تحقیقات زیادی درباره آن انجام شده است. در بسیاری از این تحقیقات به این نتیجه رسیدهاند که نوعی مردسالاری در آثار سینمایی وجود دارد و زنان تحت سیطره آن مردسالاری قرار گرفتهاند و باید تغییر کنند یا تغییر کرده است.
وی افزود: طبق برخی از پژوهشها که تحولات نقش زن در سینما را مورد بررسی قرار دادهاند، این گونه بوده که زنان اولیه در سینما سنتی و تحت ستم بودهاند و کمکم رشد اجتماعی آنها بیشتر شد و برابری با مردان شکل گرفت ولی هنوز مردسالاری سر جای خود است. در سینما این گونه نمایش داده میشود که مردسالاری چیز خوبی است و مردان اوضاع خوبی دارند، ولی وقتی در فیلمهای ایرانی دقیق میشویم، میبینم مردها نیز چندان وضعیت خوبی در سینما ندارند. مردانگیهایی در سینمای ایران نمایش داده میشود اما معلوم نیست آن چیزی که ما فکر میکنیم باشد.
این استاد داشنگاه بیان داشت: مجموعا دو تحقیق در این زمینه انجام شده که یکی رساله دکتری بررسی دوره پیش از انقلاب با عنوان «افول مردانگی در سینمای ایران» نوشته علی پاپلی یزدی است (رسالهای در مقایسه لات و لوطی) و آن یکی مقالهای مربوط به دکتر چاوشیان در دوره بعد از انقلاب با عنوان «ستارههای مردانگی و مردانگی ستارهها» است که در دانشکده جامعهشناسی دانشگاه گیلان منتشر شد. این تحقیق بحث مردسالاری هژمونیک را مطرح کرده و دورهبندی کرده است. طبق این تحقیق در دهه 60 مردانگی با خصوصیات مشخصی مثل مقتدر بودن، اخلاق مداری و پشتیبان خانواده بودن مطرح است؛ مرد در این دوره ایدهآل و نمونه است. یعنی مجموعه صفاتی که مردان در آن دوره داشتهاند جمع کردهاند و با آن تیپ ساختهاند. این تحقیق مردانگی در دهههای بعد را بررسی کرده که چه تغییری کرده است و میگوید مردسالاری به اقتضای شرایط خود در دهه های مختلف بازسازی و بهروز شده است ولی همچنان مردسالاری هژمونیک است.
وی با بیان اینکه مردان در سینمای ایران را حداقل در چهار تیپ شخصیتی میتوان مشخص کرد، گفت: در دستهبندی جنگی و انقلابی، دینی و خانوادگی، مسائل اجتماعی و کمدی میتوان تقسیمبندی کرد که البته مسائل اجتماعی با ژانر اجتماعی تفاوت دارد. مسائل اجتماعی در آسیبشناسی یک اصطلاح است که شامل بزهکاری، فقر، جرم و جنایت، طلاق و… است.
وی در توضیح این دسته بندی، ادامه داد: در دستهبندی جنگی و انقلابی، مردانگی مانند فیلم های ملاقلیپور و حاتمیکیا مردان شبیه مردان قدرتمند دهه 60 است؛ آنها دارای شخصیت انسانهای وارسته، خداجو، درستگار و فداکار، مهربان، خانوادهدوست و فرشته مانند هستند. در دسته دیگر که فیلمهای دینی و خانوادگی نقش مردان را میبینیم که از لحاظ اخلاقی مثبت، زحمتکش، خانواده دوست، دیندار و از طبقه پایین جامعه هستند؛ مانند فیلمهای «طلا و مس»، «زیر نور ماه»، «بچههای آسمان»، «آواز گنجشکها» و… فقر به شیوهای زیباشناختی بیان شده است. در دستهبندی مسائل اجتماعی، اغلب مردان دارای خصلتهای منفی یا خیانتکار و فاسد هستند مانند فیلم «سگکشی»، «سعادتآباد» یا از کار و افتاده و ناتوانند مثل «زیر پوست شهر» و «ابد و یک روز» یا بیقید و بیخیال هستند مانند «مهمان مامان» یا خودخواه و ظالمند مانند «برادران لیلا». در فیلم های مسائل اجتماعی بدترین خصلتها در فیلمها به مردان نسبت داده شده است. در دستهبندی کمدی نیز مردان از نظر اخلاقی ضعیف و به دنبال زن و پول و کلاهبرداری و از پیگیری این خواسته هاست که موقعیت کمدی ایجاد می شود. مانند فیلمهای «چارچنگولی»، «هزارپا»، «تمساح خونی»، «فسیل» و…
راودراد با اشاره به این چهار دستهبندی بیان داشت: رابطه بین این چهار دسته شخصیت جالب است. این سوال مطرح میشود که چطور مرد ایرانی در فیلمهای دینی آن طور اخلاق مدار و پاک و منزه است ولی در فیلمهای کمدی آن گونه است. بالاخره کدام یک مرد ایرانی است؟ مردان به چه شکل روایت شدهاند و این فیلمها چگونه میتواند نمایانگر ارتباط مردان با جامعه ایران باشد؟ آیا مانند بحث زنان که تحولی وجود داشت در بحث مردان نیز تحول داشته باشیم؟ این سوالات باعث میشود بدانیم چقدر لازم است درباره مردان در سینمای ایران مطالعه کنیم.
نوک تیز پیکان در سینمای ایران به سمت خانواده سنتی است
در بخش دیگر این پنل، بهارک محمودی عضو هیأت علمی دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی درباره «خانواده؛ نهاد کژکارکرد در سینمای ایران» گفت: باید مشخص کنیم وقتی درباره جهان و سینمای ایرانی حرف میزنیم منظورمان چیست. سینمای ایران میتواند میانجی قابل اعتمادی برای درک جهان و ذهنیت ایرانی باشد. این مسئله میتواند چالشهای زیادی داشته باشد. رسانهها واقعیت خود را تولید میکنند و واقعیت میتواند مخدوش باشد چرا که زبان یک رسانه آلوده دامن است. در تحقیقی که انجام دادیم متوجه شدیم سینمای ایران در سالهای متمادی با هیچ چیزی خوب نبوده، با مردان، خانواده، شهر و… خوب نبوده و در همین مسیر سینمای عبوث ناراحت و منتقد نسبت به تحولات و تغییرات اجتماعی، فهم خانواده کژکارکرد در سینمای ایران امکانپذیر میشود.
وی افزود: مسئله اصلی اینجاست که در نهادها و رسانههای اصلی و اشکال مختلف آمورش، خانواده یک نهاد مقدس قلمداد شده است. اما چیزی که در سینما می بینیم این است که خانواده یک نهاد متلاشی و غیرقابل اعتماد است. در این پژوهش تحلیل 10 فیلم از فیلمهای دهه 90 انجام شده و نتایج آن چندان متفاوت با نتایج دهه 80 نیست. فیلمهای مورد پژوهش «خشم و هیاهو»، «شنای پروانه»، «لاتاری»، «ابد و یک روز»، «شبی که ماه کامل شد»، «قصهها»، «کوچه بینام»، «دختر» و «مغزهای کوچک زنگ زده» بود که به نوعی مسئله خانواده در آن محرک داستان بوده است.
محمودی ادامه داد: وقتی از کارکردهای خانواده صحبت میکنیم مواردی مانند حمایتهای عاطفی، شفافیت، جامعهپذیری و حمایت اقتصادی به ذهن میآید. در سینما کژکارکردی خانواده با مجموعهای از تمامی مسائلی که ناکارآمد است مانند بروز انواع خشونت فیزیکی و قتل و پنهان کاری و دروغ به تعریف کشیده میشود. ما در سینمای ایران فرزندانی میبینیم که تمایل به ماندن در خانواده و جامعهپذیری از این طریق را ندارند و ترجیح میدهند از این خانهها فرار کنند. مانند فیلم «ابد و یک روز» و «خانه دیگری».
وی خاطرنشان کرد: بیشتر فیلمهایی که در ارتباط با خانواده دیده شدهاند و خاناوده کژکارکرد را به تصویر کشیدهاند، این کژکارکردی را به نهاد سنت مرتبط دانستهاند. فیلم هایی مثل «خشم و هیاهو» نهادهای خانوادههای مدرنی هستند که از تفکر سنتی رنج میبرند؛ والدین متعصب و کنترلگر دارند. نوک تیز پیکان در سینمای ایران به سمت خانواده سنتی گرفته شده است.
کدام سینما معرف ایران است؟
در بخش بعدی این پنل، محمدرضا مریدی عضو هیأت علمی دانشگاه هنر درباره « ایرانی بودن در سینمای ایران» گفت: سال 1390 بین فیلم سینمایی «یه حبه قند» و «جدایی نادر از سیمین» برای رفتن به اسکار بحث بود و این سوال مطرح میشد کدام یک برای معرفی به اسکار ایرانیتر است؟ «یه حبه قند» یک تصویر شاعرانه از خانواده ایرانی بود که دور هم جمع میشدند و «جدایی نادر از سیمین» یک خانواده مدرن در آستانه فروپاشی بود. در آن سال موضعگیری سیاسی هم به این دوراهی پیوند خورد اما واقعا کدام یک ایرانی تر است؟ بازنمایی ایران واقعی خوب است یا ایران دلخواه؟ از هیچ هنرمندی نمیتوان انتظار داشت فیلم ایرانی بسازد و این منتقدان و پژوهشگران هستند که برچسب ایرانی به فیلم میزنند. حال این سوال پیش میآید که هنر با صفت ایرانی را چطور میتوان توضیح داد.
وی ادامه داد: تحقیق کلاسیک زیگفرید بر دستهبندی ملتها تاکید میکند، مثلا واقعیتگرایی لاتینی، ابتکار فرانسوی، انضباط آلمانی، صوفی منشی روسی و… اما آیا میتوان با چنین صفاتی ملتها را دستهبندی کرد؟ آیا کلیشهسازی نیست؟ مردم شناسان با احتیاط از این دستهبندی ها استفاده میکنند. این دستهبندیها معتبر نیست ولی بیراه و غیر واقعی نیز نیست. چرا که تجربه زیسته و محیط نهادی، پیشینه تاریخی و اقلیم منجر به ساخت یک الگوی مشترک شناختی و رفتار نمادین و خلقیات مشترک میشود اما هیچکس این کار را گردن نمیگیرد و شاید بتوان توضیح داد باید بین خلق و خو و شخصیت اجتماعی یک ملت تمایز قائل شویم. این تمایز کمک میکند توصیفات جامعه شناسان، سفرنامه نویسان و سینماگران را از ایرانی بودن بهتر درک کنیم.
وی همچنین بیان داشت: در سال 1349 دانشگاه هاروارد تحقیقی در ایران انجام داد مبنی بر اینکه خصلتهای ایرانیان چیست. در مرکز مطالعات مدیریت ایران انجام شد و دنبال این بودند مدیر ایرانی اگر وجود دارند چه ویژگیهایی دارد؟ در مجموعه صفاتی که بررسی کردند متوجه شدند ایرانیها به دو صفت لوطیگری و درویش مسلکی دل بستهاند. این دو صفت خوب برای هر فرد خوب دیگر مانند قهرمان فیلم نیز جواب میدهد.
«بازتاب جهان ایرانی در سینمای ایران»
در آخرین بخش این پنل، شادمهر راستین فیلمنامهنویس و منتقد سینما درباره موضوع «بازتاب جهان ایرانی در سینمای ایران» گفت: سرزمین ما به دلیل موقعیت جغرافیایی که دارد مرکز ارتباطات و از جهان ارتباط ارتزاق میکند و فصل مشترک تمام کسانی که ایرانشناسی کردهاند، بحث ارتباطات است. هر چیزی وارد ایران میشود ایرانیزه میشود. اینجا به دلیل وجود راهها و کاروانسراها، زلزله، آبهای سطحی گویا سرزمین بی قراری است. ارتباطات بین تمدنها و گذشته و آینده بین سنت و مدرن است. این موضوع باعث شده مرجعیت حرکتی خود در هنر را به خارج از خود نسبت دادهایم.
وی افزود: مرجعیت تایید میکند یک نقاشی درست است و به آن معیار میدهد. مرجعیت ما در ایران از بین رفته است؛ چرا ایرانی بودن باید معیار اسکار شود؟ اسکار یک جایزه تکنیکال سینمایی است و ما فکر میکنیم باید ایرانی بودنمان را در آن نشان بدهیم.
راستین با بیان اینکه ما ایرانیها به هر دلیل دوست داریم یگانه باشیم، ادامه داد: به همین دلیل نمیتوانیم صنعت داشته باشیم. وقتی بازیگر میشویم، یکی میگوید امیدوارم فیلم خودت را بسازی، کارگردان میشوی، میگویند امیدوارم فیلم خود را تهیهکنندگی کنی و… . یگانگی و رندی ایرانی عیب پیدا کرده برای اینکه آن را کنترل کنیم نیاز به این داریم و فرهنگ و ملت و دولت در یک سیاست با هم باشند. اکنون ارتباطات عیب پیدا کرده و آن را به عنوان واقعیت نمیپذیرند.
وی بیان کرد: سینماگر میگوید چیزی در فیلم نشان میدهم که واقعیت آرمانیام را در آن ببینم بنابراین من هم مثلا «سنتوری» را میسازم. این یگانگی بیماری منحصربهفرد بودن و اینکه جهان باید مرا تایید کند قابل توجه است. اسکار هیچ ارزشی جز تبلیغات ندارد ولی برای ایران چه میکنند؟ و سینمای شاعرانه، یگانه و منحصر به فرد را با آن مقایسه میکنند.
این نویسنده با بیان اینکه سینما عامل ارتباط است و میتواند با جهان و واقعیت ارتباط برقرار کند، گفت: اگر سینما نتواند این کار را بکند، پایان همه فیلمها سیاهنمایی است یا پایان باز است.
5757