اخبار بین‌الملل > دیپلماسی

محسن میلانی: مشکل اصلی ایران، عدم ورود به اقتصاد جهانی است/ باید تغییراتی در سیاست منطقه‌ای ایجاد کنیم

محمدجواد محمدحسینی: جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها، با اهتمام و مشارکت مجید تفرشی، مدیر و مؤسس خانۀ گفتارها، و اجرای محمدرضا مهاجری، برگزار شد. کتاب تازه‌انتشار میلانی که ترجمۀ عنوانش «ظهور ایران و رقابت با آمریکا در خاورمیانه» است، یک مقدمه و هشت فصل و یک نتیجه‌گیری دارد. میلانی در مورد رویکرد اصلی خود در کتابش گفت: در دوران دکترا، یکی از اساتید به من گفت که همه ما عقاید شخصی داریم که به نوشته‌هایمان نفوذ می‌کند، اما باید تلاش کنیم تا حد امکان آنها را کاهش دهیم.

او گفت تنها زمانی می‌توان کاملاً بی‌طرف بود که مرده باشی. من همیشه سعی کرده‌ام دو طرف قضیه را ببینم و آنچه می‌بینم را بیان کنم. من یک فعال سیاسی نیستم و سعی نمی‌کنم تحلیل‌هایم را به نفع کسی بکنم. من در کتابم هم در موارد متعددی به آمریکا انتقاد کردم و هم در مواردی از جمهوری اسلامی ایران انتقاد کردم. ممکن است موفق نشده باشم هر دو طرف قضیه را کاملاً بیان کنم، اما برنامه‌ام این بود و امیدوارم قبل از قضاوت در مورد کتاب، کتابم را بخوانند.

مجید تفرشی هم این نکته را مورد تأکید قرار داد و گفت: تحلیل روابط ایران و آمریکا نباید صرفاً از یک زاویه -چه ایران‌محور و چه آمریکامحور- صورت بگیرد. در فضای قطبی‌شده رسانه‌ای و سیاسی ایران، اغلب تحلیل‌ها یا بر پایه نگاه کاملاً انتقادی به آمریکا (از موضع ایران) استوار است یا کاملاً بر محور انتقاد از سیاست‌های ایران (از موضع آمریکا) می‌چرخد. اما برای داشتن درک دقیق‌تر و عمیق‌تر و گسترده‌تر از روابط بین‌الملل، باید این دو نگاه را در کنار هم سنجید و به یک موازنه منطقی رسید و ما نیز به چنین نگاهی نیاز داریم تا مسائل پیشین، امروز و فردای روابط بین‌الملل ایران در منطقه و جامعه بین‌المللی، خصوصاً در ارتباط با آمریکا را بفهمیم. کتاب دکتر میلانی رویکردی یک‌جانبه ندارد، بلکه سعی می‌کند روابط ایران و آمریکا را واقع‌بینانه نه صرفاً از دید آمریکا یا صرفاً از دید ایران بررسی کند.

از مهمترین نکاتی که میلانی در این نشست مطرح کرد، این بود: ایران قطعاً می‌تواند و باید سیاستی داشته باشد که منافعش را در منطقه حفظ کند و قدرت‌نمایی داشته باشد. تصور اینکه ایران فقط در داخل فعالیت کند و به اتفاقات پیرامون خود بی‌توجه باشد، اشتباه است. ایران باید به یک قدرت بزرگ منطقه‌ای تبدیل شود، اما برای این کار باید توانایی‌هایش را با اهدافش هماهنگ کند. متأسفانه، در تاریخ معاصر ایران، رهبران کشور اغلب اظهاراتی فراتر از قدرت واقعی ایران داشته‌اند. این ناهماهنگی باعث شده که ایران در سیاست خارجی خود اشتباهات بزرگی مرتکب شود.

این نشست با پرسش‌های حاضران و پاسخ‌های محسن میلانی و مجید تفرشی همراه بود. در ادامه، خلاصه‌ای از بیانات محسن میلانی و مجید تفرشی خواهد آمد. علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرح‌شده به آرشیو خانۀ گفتارها در کلاب‌هاوس مراجعه کنند و پوشۀ شنیداری این جلسه را بشنوند.

عوامل قدرت‌گیری ایران بعد از انقلاب اسلامی

در ایران به سیاست خارجی اهمیت کمی داده می‌شود. در مدل‌های توسعه‌ای معمولاً بر مسائل اقتصادی و سیاسی تمرکز می‌شود، درحالی‌که هیچ مدل توسعه‌ای بدون در نظر گرفتن نقش سیاست خارجی امکان‌پذیر نیست، به‌ویژه با توجه به تحولات اخیر که جهان را به هم پیوسته‌تر کرده است.

در این کتاب از مکتب واقع‌گرایی آمریکایی استفاده شده است که بر نقش قدرت در روابط بین‌الملل تأکید دارد. سیاست خارجی کشورها بر سه اصل استوار است: قدرت، امنیت و منافع  (PSI: Power, Security, Interest) که پایه سیاست خارجی همه کشورها، صرف‌نظر از نظام حکومتی آن‌ها، محسوب می‌شود.

در این کتاب، چند پرسش اساسی درباره سیاست خارجی ایران مطرح شده است:

۱-  چرا سیاست خارجی ایران پس از انقلاب، با وجود ماهیت ضدسلطنتی، به سیاستی ضدآمریکایی و سپس ضداسرائیلی تبدیل شد؟

۲- ایران با چه مکانیزمی توانست نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد؟ تا حدود دو سال پیش، ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن و غزه قدرت قابل‌توجهی داشت. با وجود تحریم‌های آمریکا، سیاست مهار ایران و فشار متحدان منطقه‌ای آمریکا، ایران چگونه به این سطح از نفوذ رسید؟

۳- مقایسه سیاست خارجی در دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی و جمهوری اسلامی از نظر شباهت‌ها و تفاوت‌ها.

۴- آیا گسترش قدرت منطقه‌ای ایران پایدار خواهد ماند؟ پاسخ این پرسش، که قبل از تحولات اخیر در سوریه و لبنان ارائه شده، این است که ایران قادر به حفظ این نفوذ نخواهد بود، مگر آنکه تغییراتی در سیاست داخلی و سیاست خارجی، به‌ویژه در رابطه با آمریکا، ایجاد کند.

یکی از نکات کلیدی کتاب، شباهت‌های سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی است. محمدرضا شاه نیز، پس از خروج انگلیس از خلیج فارس، تلاش کرد خلأ قدرت را پر کند. او معتقد بود که ایران نباید به کشورهای خارجی اجازه دهد پس از انگلیس در منطقه قدرت بگیرند، موضوعی که در خاطرات اسدالله علم نیز به آن اشاره شده است.

پس از تحولات خلیج فارس، یک اتفاق مهم دیگر نیز رخ داد: افزایش ناگهانی قیمت نفت. این تغییر، به‌ویژه پس از سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۶۸، اقتصاد ایران را متحول کرد. تحت رهبری محمدرضا شاه و معمر قذافی در لیبی، قیمت نفت افزایش یافت و ایران به یک قدرت اقتصادی مهم تبدیل شد.

یکی از پیامدهای این تغییر، گسترش خرید تسلیحات بود. بین سال‌های ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۹، ایران ۲۵ درصد از کل فروش تسلیحات آمریکا را به خود اختصاص داد. در آن زمان، مخالفان حکومت پهلوی این خریدهای گسترده را غیرضروری می‌دانستند. هرچند در آن دوره این دیدگاه رایج بود، اما با امروز با نگاه به گذشته، مشخص می‌شود که این سرمایه‌گذاری‌ها نقش اساسی در قدرت‌یابی ایران در منطقه داشت.

در دهه پایانی حکومت محمدرضا شاه، ایران نه‌تنها به مهم‌ترین قدرت منطقه‌ای در خلیج فارس تبدیل شد، بلکه توانست روابط حسنه‌ای با سوریه، مصر و لبنان برقرار کند. در بخش‌های مختلف این کتاب، به بررسی این تحولات و پیامدهای آن پرداخته شده است.

در این کتاب، ابتدا بررسی شده که چرا سیاست خارجی ایران پس از انقلاب ضدآمریکایی شد. نشانه‌هایی از دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی ارائه شده است مبنی بر اینکه برخی گروه‌های فکری و بخش‌هایی از جامعه ایران به تدریج رویکردی ضدآمریکایی پیدا کردند.

گروه‌های چپ، از جمله حزب توده، نظریه‌هایی درباره امپریالیسم مطرح کردند و عقب‌ماندگی ایران را کاملاً به مداخلات غرب نسبت دادند. این دیدگاه‌ها در میان گروه‌های ملی‌گرا مانند جبهه ملی ایران نیز گسترش یافت. با ظهور جنبش‌های مسلحانه مانند مجاهدین خلق و فداییان، این گرایش تقویت شد.

با این حال، تقریبا در دو سال پایانی حکومت محمدرضا شاه، مخالفت با آمریکا در جنبش انقلابی ایران چندان پررنگ نبود. چون آیت‌الله خمینی بر این مطلب واقف بود که بدون کمک آمریکا در خنثی کردن ارتش ایران، امکان پیروزی انقلاب دشوار است. در نخستین ماه‌های پس از انقلاب هم، مسئله اصلی، دیکتاتوری شاه بود، نه آمریکا.

اما با اشغال سفارت آمریکا توسط گروهی از جوانان و ادامه گروگان‌گیری برای ۴۴۴ روز، تنش میان دو کشور شدت گرفت. این رویداد تأثیر عمیقی بر افکار عمومی آمریکا گذاشت. برخلاف جنگ ویتنام که با وجود کشته شدن ۵۵ هزار سرباز آمریکایی، خصومت ماندگاری علیه ویتنامی‌ها ایجاد نکرد، بحران گروگان‌گیری، دشمنی شدیدی نسبت به ایران در آمریکا برانگیخت. این رویداد پایه‌گذار جنگ سردی میان ایران و آمریکا شد.

در ماه‌های نخست انقلاب، دولت مهدی بازرگان تلاش کرد روابط ایران و آمریکا را حفظ کند، اما پس از گروگان‌گیری، سیاست خارجی ایران به سمت رادیکالیسم حرکت کرد. در فصل دوم کتاب، این روند و تغییرات سیاست خارجی ایران در مراحل مختلف بررسی شده است.

یکی از عوامل مهم در گسترش قدرت ایران، خود انقلاب اسلامی بود. برخلاف کودتاها یا تغییرات عادی در حکومت‌ها، انقلاب‌ها نادر و تأثیرگذارند. از زمان انقلاب فرانسه که اولین انقلاب مدرن محسوب می‌شود، شاید تنها پنج تا ده انقلاب واقعی در تاریخ رخ داده باشد. در حالی که تغییر حکومت در مصر تحت رهبری جمال عبدالناصر یک کودتا بود، انقلاب‌های بزرگی مانند انقلاب فرانسه، روسیه و چین، معمولاً منجر به گسترش نفوذ کشورهای انقلابی در منطقه می‌شوند. به همین دلیل، این کشورها اغلب با ابرقدرت‌های زمان خود درگیر می‌شوند. ایران نیز از این قاعده مستثنا نبود. پس از پایان جنگ ایران و عراق، تنش‌های بین ایران و آمریکا افزایش یافت. ساموئل هانتینگتون، نظریه‌پرداز آمریکایی، در مقاله‌ای در سال ۱۹۹۱ پیش‌بینی کرد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایران و آمریکا وارد یک رقابت قدرت خواهند شد.

به اعتقاد من، پایه اختلافات میان ایران و آمریکا در چهار دهه گذشته، نه به دلیل مسائل حقوق بشری یا اسلامی بودن جمهوری اسلامی، بلکه ناشی از تلاش ایران برای افزایش قدرت انقلابی خود در منطقه بوده است. در مقابل، آمریکا به عنوان یک ابرقدرت و حامی متحدان منطقه‌ای خود، تلاش کرده است که نفوذ ایران را محدود کند. این رقابت پس از پایان جنگ ایران و عراق شدت گرفت و به یک جنگ سرد میان دو کشور تبدیل شد.

جنگ ایران و عراق یکی از عوامل کلیدی در افزایش قدرت ایران در منطقه بود. چارلز تیلی، نظریه‌پرداز برجسته انقلاب‌ها، جمله معروفی دارد: «دولت‌ها جنگ را آغاز می‌کنند، اما جنگ‌ها دولت‌ها را می‌سازند.» این موضوع در مورد ایران نیز صادق بود. در تاریخ معاصر، کشورهایی که به قدرت‌های منطقه‌ای یا جهانی تبدیل شدند، معمولاً پس از جنگ‌های بزرگ به این موقعیت رسیدند. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم ابرقدرت شد، و ایران نیز پس از جنگ ایران و عراق، پایه‌های نفوذ خود را در منطقه تقویت کرد.

برخلاف تصورات رایج، اولین گروه‌های شبه‌نظامی تحت حمایت ایران، حزب‌الله لبنان نبود، بلکه گروه‌های عراقی بودند که حتی پیش از آغاز جنگ ایران و عراق در سال ۱۹۸۰ شکل گرفتند. پس از آزادسازی خرمشهر، ایران در برابر دو گزینه قرار گرفت: تمرکز بر جنگ با عراق یا حمایت از شیعیان لبنان در برابر اسرائیل. در آن زمان، تصمیم آیت‌الله خمینی برای اعزام نیرو به سوریه و تأسیس حزب‌الله، نقطه عطفی در سیاست منطقه‌ای ایران شد.

جنگ آمریکا و عراق، عاملی برای قدرتمندی ایران

یکی دیگر از رویدادهای مهم که به گسترش نفوذ ایران کمک کرد، جنگ آمریکا علیه صدام حسین بود. در آن زمان، برخی گمان می‌کردند که با سرنگونی صدام، دموکراسی در عراق برقرار شده و جمهوری اسلامی ایران تضعیف خواهد شد، اما نتیجه کاملاً برعکس شد. از زمان امضای معاهده‌های مرزی با عثمانی، عراق همواره به‌عنوان سدی در برابر نفوذ ایران به شبه‌جزیره عربستان و سوریه عمل می‌کرد. اما با سرنگونی صدام، این سد از میان رفت و ایران توانست از طریق گروه‌های شیعه عراقی، نفوذ خود را در عراق، سوریه و لبنان گسترش دهد.

اوج این نفوذ در سال‌های پس از ظهور داعش مشخص شد. ایران نقش کلیدی در دفاع از کردهای عراق و دولت بغداد ایفا کرد. حتی مسعود بارزانی، رهبر اقلیم کردستان عراق، رسماً از ایران به خاطر کمک نظامی در برابر داعش تشکر کرد. همچنین نوری المالکی و دیگر سیاستمداران عراقی اذعان داشتند که بدون حمایت ایران، داعش ممکن بود بغداد را تصرف کند. تا سال ۲۰۲۰، یعنی زمان ترور ژنرال قاسم سلیمانی، ایران به‌عنوان مهم‌ترین قدرت منطقه‌ای در عراق شناخته می‌شد و این نفوذ نتیجه مستقیم جنگ ایران و عراق و تحولات بعدی در منطقه بود.

دلایل شکل‌گیری داعش

یکی از حاضران در جلسه این پرسش را مطرح کرد: اگرچه نقش ایران در مقابله با داعش غیرقابل‌انکار است و برخی استدلال می‌کنند که بدون این حمایت، داعش می‌توانست نفوذ و تخریب بیشتری داشته باشد، اما مخالفان جمهوری اسلامی معتقدند که اگر ایران از گروه‌های شیعه در عراق حمایت نمی‌کرد، زمینه‌ای برای شکل‌گیری و رشد گروه‌های تکفیری مانند داعش فراهم نمی‌شد. نظر شما در این باره چیست؟

محسن میلانی پاسخ داد: وقتی آمریکایی‌ها وارد عراق شدند، عربستان سعودی کاملا مخالف بود که صدام حسین برود و با آمریکا اختلاف پیدا کرد. بسیاری از افرادی که بعدها به گروه‌های ضد آمریکایی پیوستند از عربستان آمده بودند و این گروه‌ها با القاعده همکاری می‌کردند. داعش نیز از بطن القاعده بیرون آمد. القاعده در نتیجه سیاست‌های آمریکا در افغانستان به وجود آمد. رئیس‌جمهور اوباما گفته است که شروع جنگ آسان است، اما پیش‌بینی نتایج آن دشوار است.

آمریکا به مجاهدین افغان کمک کرد تا شوروی را از افغانستان بیرون کنند و از این کمک، القاعده شکل گرفت. پس از حمله آمریکا به عراق و خروج نیروهای آمریکایی، داعش پدیدار شد. این گروه‌ها واکنشی به رشد جنبش‌های شیعه در خاورمیانه بودند. در امور سیاسی و جنبش‌ها، عوامل متعددی دخیل هستند و نمی‌توان تنها یک عامل را دلیل رشد یک جنبش دانست. بنابراین، انتقادات مخالفین جمهوری اسلامی درباره داعش تا حدی درست است، اما باید ریشه‌های ظهور داعش را نیز در نظر گرفت.

مجید تفرشی نیز در پاسخ به این سوال گفت: خلاصه و ویرایش متن: دو بحث اصلی مطرح است: ۱. تأثیر کنش و رفتار گروه‌های شیعه: آیا عملکرد خاندان حکیم و سایر گروه‌های حکومتی شیعه، چه طرفدار ایران بودند چه نبودند، باعث تقویت داعش شد؟ به نظر می‌رسد که این موضوع حتماً تأثیر داشته است، به‌ویژه با توجه به افراط‌گری‌ها و اشرافی‌گری‌های خانواده‌های حاکم بعد از سقوط صدام. البته، این تنها بخشی از ماجراست. ۲. نقش عوامل خارجی: حتی اگر این مسائل داخلی وجود نداشت، باز هم گروه‌های ضد شیعه و کسانی که سال‌ها به دروغ به شیعیان القا کرده بودند که اقلیت هستند، فعال می‌شدند. به عنوان مثال، قبل از سال ۲۰۰۳، به شیعیان عراق گفته می‌شد که اقلیت هستند، در حالی که پس از آن مشخص شد که دو سوم جمعیت عراق را تشکیل می‌دهند و هیچ‌گاه در حکومت نبوده‌اند.

این وضعیت ناشی از معاهده سایکس‌پیکو و نقشه‌های خانم گرترود بل پس از جنگ جهانی اول بود که پادشاهی خارجی (فیصل اول) را از حجاز به عراق آورد. گرترود بل توصیه کرده بود که به هیچ وجه اجازه تشکیل حکومت شیعه، به‌ویژه وابسته به ایران، داده نشود. پس از صدام، تلاش همواره بر این بوده که ارتباط گروه‌های حاکم شیعه با ایران قطع شود، در حالی که اکثر این افراد در زمان حکومت صدام در ایران حضور داشتند و با مقامات ایرانی ارتباط داشتند. با این حال، تلاش می‌شد که شیعیان یا تضعیف شوند یا از طریق عملیات ایذایی علیه آن‌ها، توسط مخالفانشان، مورد آزار و اذیت قرار گیرند. یکی از مقامات بلندپایه عراقی اظهار داشت که اگر امتیازاتی به طرفداران سعودی، اهل سنت و مخالفان شیعه داده نشود، آن‌ها مشکلات زیادی ایجاد می‌کنند و زندگی را برای شیعیان دشوار می‌سازند. بنابراین، تقسیم قدرت برای زندگی راحت‌تر و ادامه حکومت شیعه ضروری است.

بنابراین دلایل داخلی و تندروی‌های افرادی مثل صدر و حکیم و مالکی، عملیات تخریبی و ایذایی داعش، القاعده و گروه‌های مشابه را – که حتماً توسط کشورهای خارجی همسایه حمایت می‌شدند- تشدید کرد؛ اما این‌طور نبود که اگر این تندروی‌ها وجود نداشت، هیچ‌کس علیه حکومت شیعه در عراق کاری نمی‌کرد.

نفوذ ایران در لبنان و سوریه

محسن میلانی ادامه داد: در فصل پنجم، من بررسی کرده‌ام که حزب‌الله چگونه شکل گرفت و به یک قدرت مهم در لبنان تبدیل شد. در مصاحبه‌ای که دو سال و نیم پیش با یک لبنانی فلسطینی‌تبار داشتم، او توضیح داد که قبل از شکل‌گیری حزب‌الله، شیعیان لبنان جایگاه بسیار پایینی در ساختار قدرت داشتند، اما امروز به یکی از اصلی‌ترین بازیگران سیاسی و نظامی کشور تبدیل شده‌اند. در این فصل، روند تحول حزب‌الله از یک گروه شبه‌نظامی با فعالیت‌های تروریستی به یک نیروی سیاسی و نظامی تأثیرگذار بررسی شده است. همچنین جنگ ۳۴ روزه در سال ۲۰۰۶ میان حزب‌الله و اسرائیل را به‌تفصیل شرح داده‌ام و نشان داده‌ام که چگونه این جنگ منجر به ایجاد نوعی بازدارندگی میان حزب‌الله و اسرائیل و در مقیاسی بزرگ‌تر، میان ایران و اسرائیل شد؛ بازدارندگی‌ای که با حمله حماس به اسرائیل، احتمالاً دستخوش تغییر شده است.

فصل ششم به بررسی دلایل نزدیکی ایران و سوریه می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه روابط دو کشور از دوران شاه تا پس از انقلاب اسلامی تغییر کرده و به یک اتحاد استراتژیک تبدیل شده است. در سال ۱۹۷۵، شاه ایران با امضای قرارداد الجزایر با صدام حسین، یک تصمیم مهم در سیاست خارجی گرفت که به اعتقاد بسیاری، یکی از موفق‌ترین اقدامات دیپلماتیک او بود. این توافق، تنش‌های مرزی ایران و عراق را کاهش داد و به دنبال آن، شاه تصمیم گرفت حمایت از کردهای عراق را متوقف کند. این تصمیم واکنش‌های مختلفی را به همراه داشت؛ کردها، اسرائیل و حتی برخی از آمریکایی‌ها از این اقدام ناراضی بودند. اما اسناد نشان می‌دهند که شاه این توافق را به دلیل نگرانی از درگیری نظامی احتمالی با عراق امضا کرد، چراکه نمی‌خواست برنامه‌های اقتصادی و توسعه‌ای خود را به خطر بیندازد.

حافظ اسد، رئیس‌جمهور وقت سوریه، در آن زمان از گروه‌های مخالف شاه از جمله امام موسی صدر، مصطفی چمران و گروه‌های اسلام‌گرای مرتبط با آیت‌الله خمینی حمایت می‌کرد. حتی برخی نیروهای مخالف شاه در سوریه آموزش‌های نظامی می‌دیدند. اما پس از امضای قرارداد الجزایر، اسد متوجه شد که ایران و عراق ممکن است علیه او متحد شوند. به همین دلیل، او سیاست خود را تغییر داد، به ایران نزدیک شد و حتی از شاه کمک مالی دریافت کرد. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، سوریه اولین کشوری بود که حکومت جدید را به رسمیت شناخت. این رویداد نشان داد که در سیاست بین‌الملل، دوستی‌ها و دشمنی‌ها ثابت نیستند و منافع ملی نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. پس از انقلاب، روابط ایران و سوریه بیش از پیش مستحکم شد و این اتحاد در جنگ داخلی سوریه نیز ادامه یافت.

در بخش دیگری از این فصل، به نقش ایران و روسیه در جنگ داخلی سوریه در دفاع از حکومت بشار اسد پرداخته شده است. بر اساس اظهارات ژنرال جیمز متیس، وزیر دفاع پیشین آمریکا، اگر حمایت‌های ایران نبود، حکومت اسد در سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ سقوط می‌کرد. این نشان می‌دهد که ایران نه‌تنها به عنوان یک بازیگر منطقه‌ای تأثیرگذار عمل کرده، بلکه توانسته است بقای یکی از متحدان استراتژیک خود را در منطقه تضمین کند.

فصل هفتم کتاب به نقش ایران در یمن و حمایت از حوثی‌ها می‌پردازد و نشان می‌دهد که این سیاست در امتداد سیاست‌های قدرت‌طلبانه ایران در منطقه، چه در دوران حکومت شاه و چه در جمهوری اسلامی، بوده است. در دهه ۱۹۶۰، پس از سرنگونی پادشاهی یمن و آغاز جنگ داخلی، ایرانِ دوران شاه یکی از حامیان اصلی نیروهای ضدجمهوری‌خواه بود. بر اساس اسناد اطلاعاتی آمریکا که در این کتاب بررسی شده، شاه ایران به نیروهای سلطنت‌طلب در یمن کمک‌های گسترده‌ای ارائه داد. تقریباً چهار دهه بعد، جمهوری اسلامی ایران سیاست مشابهی را دنبال کرد، اما این بار با حمایت از حوثی‌ها که علیه دولت مرکزی یمن می‌جنگیدند. حمایت ایران از حوثی‌ها از سال ۲۰۱۱ و در پی جنبش “بهار عربی” شدت گرفت. این حمایت دو دلیل اصلی داشت:

رقابت با عربستان سعودی؛ ایران همواره به دنبال افزایش نفوذ خود در شبه‌جزیره عربستان بوده و این مسئله حتی در دوران شاه نیز وجود داشت.
کنترل استراتژیک تنگه‌های دریایی؛ ایران با نفوذ در یمن، به دنبال ایجاد جای پایی در باب‌المندب بود، مشابه سیاستی که در تنگه هرمز دنبال کرده است.

در بخش دیگری از این فصل کتاب، به مداخله نظامی شاه در عمان (لشکرکشی به ظفار) پرداخته شده است. در دهه ۱۹۷۰، ایران برای سرکوب شورش چپ‌گرایان در ظفار، نیروی نظامی اعزام کرد. این اقدام، که با هدف مقابله با نفوذ شوروی و چین در منطقه انجام شد، با انتقادات زیادی مواجه گردید و برخی، شاه را به “امپریالیسم منطقه‌ای” متهم کردند. اما در واقع، شاه در حال تقویت قدرت ایران و جلوگیری از گسترش کمونیسم بود. بر اساس اسناد آمریکایی، عربستان سعودی در آن زمان از گسترش نفوذ ایران در منطقه به‌شدت نگران بود، همان‌طور که امروزه نیز از حضور ایران در یمن نگران است. این نشان می‌دهد که رقابت ایران و عربستان، فراتر از اختلافات مذهبی، ریشه در مسائل ژئوپلیتیکی و موازنه قدرت دارد. در نهایت، این فصل نشان می‌دهد که سیاست منطقه‌ای ایران، چه در دوران شاه و چه در دوران جمهوری اسلامی، همواره بر اساس منافع راهبردی و امنیتی بوده و رقابت با عربستان سعودی در این چارچوب معنا پیدا می‌کند.

فصل آخر کتاب در مورد رابطه ایران و حماس و جهاد اسلامی در چارچوب رابطه ایران و اسرائیل است. در این فصل نشان داده می‌شود که رابطه ایران و اسرائیل در زمان شاه چگونه بود، چرا تغییر کرد، و چرا ایران شروع کرد به حمایت جدی از حماس در غزه. در قسمت نتیجه‌گیری سعی شده که لب مطلب آورده شود که چطور ایران تبدیل به یک قدرت منطقه‌ای شد و بعد به چند دلیل نشان داده می‌شود که چرا این قدرت پایدار نخواهد بود. یکی از نکاتی که مطرح می‌شود این است که گروه‌هایی که ایران به آن‌ها کمک می‌کند و مسلح می‌کند، گروه‌هایی نیستند که ایران بتواند روی آن‌ها حساب کند. نه‌فقط نمی‌تواند روی آن‌ها حساب کند، بلکه ایران باید این سؤال را از خودش بپرسد که آیا جمهوری اسلامی به یک کشور خارجی اجازه می‌دهد که بیاید و در داخل ایران گروه‌هایی را مسلح کند؟ جواب این است که نه، چنین چیزی را قبول نخواهد کرد. بنابراین، قدرت ایران در منطقه نمی‌تواند بر این نیابتی‌ها متکی باشد.

ایران از ۱۹۷۹ به ترتیب در لبنان، سوریه، و خیلی کمتر در غزه هزینه داده است؛ بزرگ‌ترین هزینه را در لبنان داشته است. بعد در جنگ داخلی سوریه، که بزرگ‌ترین لشکرکشی ایران در دویست سال اخیر و پرهزینه‌ترین برنامه نظامی ایران در تاریخ معاصر بوده است. در غزه خیلی کمتر، در یمن هم بسیار کمتر خرج شده و قابل مقایسه با سوریه و لبنان نیست. در عراق هم وضعیت مشابهی برقرار است. رابطه ایران با این کشورها امنیتی است، به استثنای عراق که اخیراً چیزی حدود ۸ تا ۱۰ میلیارد دلار تجارت با ایران دارد، که این خیلی مهم است. بحث این است که قدرتی که بر پایه اقتصاد نباشد، پایدار نخواهد بود.

نکته آخر این است که ایران در این جنگ سردی که علیه آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و متحدان آن‌ها آغاز کرده، قدرت شکست دادن آن‌ها را ندارد. برای همین، امید این است که ایران بتواند تغییراتی در سیاست منطقه‌ای خود ایجاد کند. اگر این کار را نکند، روزهای خوبی در پیش نخواهد داشت.

آیا راهی که ایران برای افزایش قدرت خود پیموده، راه درستی بوده است؟

ایران به خاطر تاریخ درخشان ۲۷۰۰-۲۸۰۰ ساله خود از نظر فرهنگی و زبان فارسی، پتانسیل زیادی برای افزایش قدرت خود دارد و راه‌های مختلفی برای این کار وجود دارد. با این حال، ایران هزینه‌های سنگینی در مسائل جنگی داشته است، ولی در مقایسه با هزینه‌هایی که عربستان سعودی برای خرید تسلیحات انجام داده یا هزینه‌های نظامی دوران شاه، این میزان کمتر است. در کتاب آورده شده که چه درصدی از درآمد سالانه ایران در دوران شاه به بودجه نظامی اختصاص داشت و آن را با وضعیت امروز مقایسه کرده‌ام. در حال حاضر، ایران کمتر از آن دوران هزینه می‌کند، اما مشکل اصلی این است که این هزینه‌ها در شرایطی انجام شده که تحریم‌ها اقتصاد ایران را تحت فشار شدیدی قرار داده‌اند.

یک تفاوت اساسی بین رشد قدرت ایران در دوران شاه، به‌ویژه در ۱۲ سال آخر حکومت پهلوی، با امروز این است که در آن زمان، وضعیت اقتصادی ایران بی‌نظیر بود. در اولین کتابی که درباره انقلاب نوشتم، حدود ۳۰ سال پیش، یک فصل کامل در مورد این موضوع است که اگرچه رشد اقتصادی و درآمد نفتی ایران در آن دوران نه‌تنها در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ کشورهای جهان سوم نیز بی‌سابقه بود، با این حال، مشکلاتی وجود داشت که باعث رشد جنبش‌های انقلابی شد. اما در مجموع، سطح زندگی مردم ایران در دهه آخر حکومت پهلوی با هیچ‌کدام از کشورهای منطقه قابل مقایسه نبود. امروز، متأسفانه، برعکس این وضعیت اتفاق افتاده است.

مشکل اصلی در روابط بین‌الملل این است که مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده در سیاست خارجی، قدرت است. در فصل اول کتاب، از قدرت به‌عنوان “شیر مادر روابط بین‌الملل” یاد شده است. ساختن قدرت بسیار دشوار است، اما حفظ آن دشوارتر. یک کشور می‌تواند ارتش قدرتمندی داشته باشد، جایی را تصرف کند، غارت کند، اما نگه داشتن آن قدرت بسیار سخت‌تر است. جمهوری اسلامی مرحله اول را خوب پیش رفته، اما در مرحله دوم دچار مشکل شده است، مگر اینکه تغییراتی ایجاد کند. این همان مشکلی است که شاه نیز با آن مواجه بود.

در کتاب عبارتی آورده‌ام که بیانگر این وضعیت است: strong abroad, vulnerable at home یعنی “ایران در منطقه قدرتمند است، اما در داخل کشور آسیب‌پذیر.” علت آن هم عدم مشروعیت است. جمهوری اسلامی نیز با همین مشکل روبه‌رو است. بنابراین، تغییر سیاست منطقه‌ای ایران کافی نیست، بلکه سیاست داخلی نیز باید تغییر کند. مردم، طبقه متوسط، روشنفکران، کارگران، همه باید این سیاست خارجی را درک کنند. اینکه گفته شود ایران برای حفاظت از “حرم” در سوریه هزینه می‌کند، کافی نیست. نمی‌توان ۲۵ تا ۳۰ میلیارد دلار خرج کرد، بدون اینکه مردم متوجه شوند چرا. اگر حکومت مشروعیت نداشته باشد، قدرتش در خارج از کشور نیز پایدار نخواهد ماند.

بنابراین، یکی از راه‌های افزایش قدرت ایران، تکیه بر زبان و فرهنگ است. البته اگر ایران بخواهد نفوذ خود را افزایش دهد، باید به‌صورت نظامی و اقتصادی نیز قوی باشد. چون مهم‌ترین پایه‌های قدرت، ابتدا قدرت نظامی، سپس قدرت اقتصادی، تکنولوژی و در نهایت قدرت نرم است.

تفاوت سیاست‌های منطقه‌ای ایران در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی

دخالت‌های منطقه‌ای ایران در زمان شاه با دوران جمهوری اسلامی تفاوت‌های اساسی دارد. در دوران شاه، بزرگ‌ترین مداخله ایران در ظفار بود و در یمن نیز دخالت‌هایی داشت، اما میزان کمک‌ها بسیار کم و دوره آن کوتاه بود. دخالت ایران در یمن حدود چهار تا پنج سال طول کشید، زیرا نیروهای جمهوری‌خواه به‌سرعت پیروز شدند و ایران نیز از ماجرا کنار کشید. در مورد ظفار هم این جنگ در مجموع دو تا سه سال بیشتر طول نکشید.

اما جمهوری اسلامی رویکرد متفاوتی دارد. از سال ۲۰۰۳، یعنی بعد از حمله آمریکا به عراق، ایران در جنگ و تحولات داخلی عراق دخالت کرد. سپس در جنگ داخلی سوریه مستقیماً شرکت کرد، در جنگ داخلی یمن به‌طور غیرمستقیم حضور داشت، و در جنگ ۲۰۰۶ بین حزب‌الله و اسرائیل نیز به‌طور جدی وارد معرکه شد. قاسم سلیمانی شب قبل از آغاز این جنگ در دمشق بود و به‌محض شروع حمله اسرائیل، سریعاً خودش را به لبنان رساند. در طول ۳۴ روز جنگ، تقریباً تمام مدت در لبنان حضور داشت و تنها یک بار به مشهد سفر کرد تا گزارشی به آیت‌الله خامنه‌ای ارائه دهد. او یکی از سه فردی بود که مدیریت جنگ را به عهده داشت.

تفاوت دیگر این است که در دوران شاه، ایران این اقدامات را با موافقت آمریکا و کشورهای غربی انجام می‌داد. اما امروز جمهوری اسلامی این اقدامات را در مخالفت با آمریکا و غرب انجام می‌دهد، که تفاوت بزرگی محسوب می‌شود.

همچنین، در دوران پهلوی، گسترش قدرت ایران پشتوانه ایدئولوژیک نداشت. کشورهای دیگر افزایش قدرت ایران را می‌پذیرفتند، اما جمهوری اسلامی یک ایدئولوژی مشخص دارد که بر سیاست خارجی‌اش تأثیر گذاشته و مشکلاتی ایجاد کرده است. این ایدئولوژی گاهی در تضاد با منافع ملی ایران قرار می‌گیرد و به کشور آسیب می‌زند. بهترین نمونه آن، اتفاقات اخیر در غزه پس از اکتبر ۲۰۲۳ است.

فرمان سیاست خارجی ایران در دست کیست؟

بیشتر افرادی که در مورد سیاست خارجی ایران صحبت کرده‌اند، از شریف‌امامی گرفته تا زاهدی، همگی تأکید داشتند که سیاست خارجی ایران را شخص شاه تعیین می‌کرد. در کتاب، فصلی درباره “دولت مخفی” آورده شده که به این مسئله می‌پردازد. بسیاری می‌گویند که در جمهوری اسلامی، یک دولت مخفی وجود دارد که سیاست خارجی را تعیین می‌کند و آیت‌الله خامنه‌ای در این زمینه نقش کلیدی دارد. اما به نظر می‌رسد که این موضوع جدیدی نیست. در دوران شاه نیز تنها کسی که سیاست خارجی ایران را تعیین می‌کرد، محمدرضا شاه پهلوی بود. تنها کسی که کنترل کامل بر ساواک داشت نیز او بود. در خاطرات نخست‌وزیران مانند زاهدی و دیگران می‌توان دید که وزیر امور خارجه ایران مستقیماً هر هفته با شاه ملاقات داشت و گزارش‌های خود را به او ارائه می‌داد، حتی بدون اطلاع نخست‌وزیر. امروز هم تقریباً وضعیت مشابهی وجود دارد. آیت‌الله خامنه‌ای تعیین‌کننده سیاست‌های کلی جمهوری اسلامی است. اگر تاج و عمامه را کنار بگذاریم و فقط به شیوه تصمیم‌گیری نگاه کنیم، تغییر چندانی نسبت به دوران شاه دیده نمی‌شود.

تفاوت وضعیت منطقه در دوران پهلوی با دوران جمهوری اسلامی

در آن زمان (قبل از انقلاب) هم رقابت‌های منطقه‌ای پیچیده بود، اما نه به اندازه امروز. دوران محمدرضا شاه زمانی بود که جهان به دو بلوک اصلی تقسیم شده بود: سرمایه‌داری و سوسیالیسم، یا به عبارت دیگر، دنیای کاپیتالیستی و دنیای کمونیستی. در آن دوران، ایران دو دشمن اصلی در منطقه داشت. یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات مخالفان شاه این بود که بین حکومت شاه و منافع ملی ایران تمایز قائل نمی‌شدند، همان اشتباهی که امروز هم مخالفان جمهوری اسلامی نسبت به جمهوری اسلامی مرتکب می‌شوند. ایران، فارغ از اینکه چه حکومتی دارد، دارای منافع ملی ثابتی است و اگر این منافع در خطر باشد، حتی مخالفان حکومت هم باید از آن منافع دفاع کنند، اما چنین کاری انجام ندادند. نمونه‌های این مسئله را می‌توان در ظفار، یمن و لبنان مشاهده کرد.

بزرگ‌ترین تهدیدی که شاه برای ایران می‌دید، از سال ۱۹۵۲-۱۹۵۳ به بعد، جمال عبدالناصر بود. او پان‌عربیسم را در منطقه محبوب کرده بود، که هدفش اتحاد کشورهای عربی بود. شاه این را یک خطر بزرگ می‌دید و در مدارک تاریخی که موجود است، نگرانی‌های او در فصل‌های مربوط به عراق و لبنان کتاب آمده است. شاه حتی عبدالناصر را “هیتلر زمان ما” می‌نامید. در اسناد آمریکایی‌ها دیده می‌شود که آن‌ها معتقد بودند شاه خطر عبدالناصر را بیش از حد بزرگ جلوه می‌دهد. سیاست آمریکا این بود که عبدالناصر را از اتحاد جماهیر شوروی دور کنند، به‌ویژه پس از ملی کردن کانال سوئز. اما شاه، برخلاف نظر آمریکا، خطر پان‌عربیسم را واقعی می‌دانست.

دومین تهدید بزرگ برای ایران، کمونیست‌ها و حزب بعث بودند. شاه، کمونیسم و پان‌عربیسم را تهدیدات اصلی می‌دید، به‌ویژه پس از به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق. رقابت اصلی ایران و عراق برای کنترل خلیج فارس از این مقطع آغاز شد، به‌ویژه بعد از خروج انگلیس از منطقه در سال ۱۹۶۸. در هفت سال بعدی (۱۹۶۸-۱۹۷۵)، رقابت ایران و بعثی‌های عراق به اوج خود رسید، اما شاه با سیاست‌های موفق توانست عراق را خنثی کند و در نهایت، قرارداد مهم الجزایر را به امضا برساند.

راه پیش‌رو برای اقتدار ایران در منطقه

ایران برای تثبیت قدرت منطقه‌ای خود نیاز دارد که علاوه بر تقویت روابط اقتصادی، نیروهای نیابتی را نیز به تدریج در ساختارهای سیاسی کشورهای متحد خود ادغام کند. این اقدام می‌تواند در بلندمدت پایدارتر از ورود به یک رویارویی نظامی مستقیم باشد، به‌ویژه که چنین درگیری‌ای ممکن است بدون هیچ کمکی به ایران به وقوع بپیوندد.

در مورد رابطه با آمریکا، از زمان اشغال سفارت آمریکا، ایران در مسیری افتاد که دیگر سیاست ضدآمریکایی‌اش را نتوانست تغییر دهد. بسیاری از شخصیت‌های سیاسی در طول این سال‌ها، از جمله مرحوم هاشمی رفسنجانی، به این نتیجه رسیده بودند که این موضوع باید حل شود. اما تاکنون این سیاست تغییری نکرده و یکی از دلایل اصلی مشکلات اقتصادی و ضعف در بهره‌برداری از قدرت منطقه‌ای ایران محسوب می‌شود.

ایران اگر نتواند وارد اقتصاد جهانی شود، تحریم‌ها را کاهش دهد و در پروژه‌های بزرگ منطقه‌ای مشارکت کند، رشد اقتصادی لازم را تجربه نخواهد کرد. این مسئله می‌تواند وضعیت داخلی را بحرانی‌تر کند و مانع از آن شود که ایران جایگاه واقعی خود را در منطقه تثبیت کند.

اگر به تاریخ معاصر ایران نگاه کنیم، شباهت‌های زیادی بین شرایط امروز و دوران ۱۷۷۰ تا ۱۷۹۰ وجود دارد؛ زمانی که انقلاب صنعتی در انگلستان، انقلاب فرانسه، و انقلاب آمریکا نظم جهانی را تغییر دادند، اما ایران در غفلت بود. وقتی از این خواب بیدار شد، با ارتشی سنتی در برابر روسیه‌ای که مدرن شده بود، شکست خورد و بخش بزرگی از سرزمین‌هایش را از دست داد. امروز هم تحولات بزرگی در حال وقوع است، اما اگر ایران خودش را با این تغییرات هماهنگ نکند، باز هم متضرر خواهد شد.

یکی از این تحولات، تلاش آمریکا برای عادی‌سازی روابط بین کشورهای عربی و اسرائیل است که به نظر می‌رسد حتماً اتفاق خواهد افتاد. منطقه‌ای که در دو دهه گذشته درگیر جنگ و درگیری‌های داخلی بوده، حالا در حال تغییر مسیر به سمت رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری است. در همین حال، پیشرفت هوش مصنوعی نیز ذات جنگ و روابط بین‌الملل را دگرگون کرده و ایران باید استراتژی خود را متناسب با این تغییرات تنظیم کند.

مشکل اصلی ایران، عدم ورود به اقتصاد جهانی است. در حالی که عربستان سعودی سرمایه‌گذاری‌های عظیمی در اقتصاد جهانی انجام می‌دهد، ایران هنوز از این رقابت عقب مانده است. ذخایر نفت و گاز ایران حتی از عربستان هم بیشتر است، اما تحریم‌ها و سیاست‌های انزواگرایانه مانع بهره‌برداری از این منابع شده‌اند. برخلاف تصور برخی، روسیه و چین نمی‌توانند ایران را از این وضعیت خارج کنند؛ تنها کشوری که می‌تواند این مسیر را باز کند، آمریکاست.

در چشم‌انداز یک تا پنج سال آینده، اگر ایران نتواند به توافقی با آمریکا برسد، شرایط اقتصادی‌اش سخت‌تر خواهد شد و فاصله‌اش با کشورهای منطقه مانند ترکیه و کشورهای خلیج فارس بیشتر خواهد شد. مذاکره، یک «بده‌بستان» است؛ هیچ‌کس نمی‌تواند تمام خواسته‌هایش را بگیرد، اما تعلل در این مسیر تنها باعث بدتر شدن شرایط خواهد شد. هر روزی که ایران مذاکره را به تعویق بیندازد، موقعیتش در این تعاملات ضعیف‌تر خواهد شد. اگر رهبران ایران درایت داشته باشند، می‌توانند کشور را از این بن‌بست خارج کنند و جایگاه واقعی‌اش را هم در منطقه و جهان تثبیت کنند.

311311

منبع خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا