اخبار دین

ماجرای ۵ ساعت گدایی برای نجات پیکر شهید انقلاب/ روایت انقلاب از زبان ماهرترین زن تیرانداز جبهه‌ها

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ،همچنان کلاس درس اخلاق و دینداری در خانه بانوعطارنژاد دایر است. او مادر شهیدان امیر منصور و محمد مسعود کاشانی ادیب و همسر محمود کاشانی ادیب است. ازاین‌رو در میان اهالی ری بیشتر به بانو کاشانی ادیب معروف شده است.

بنابر روایت همشهری،خودش می‌گوید: «از سال ۱۳۴۲ فعالیت‌های انقلابی جزء جدانشدنی زندگی‌ام شد. از مبارزه با ساواک در اعتراض به قرارداد کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی (ره) به ترکیه گرفته تا پخش اعلامیه‌های ضد طاغوتی. لحظه‌به‌لحظه زندگی‌ام با خاطرات روزهای انقلاب و جنگ عجین شده است. زنان شهرری پا به پای مردان و گاه جلوتر از آن‌ها در مبارزات شرکت می‌کردند. یادم می‌آید چند ماه قبل از پیروزی انقلاب حدود ساعت ۸ شب در مسجد محله تک‌به‌تک به خانم‌ها خبر دادم که بعد از نماز به خیابان می‌رویم و تظاهرات می‌کنیم. ساعت ۸ و نیم خانم‌ها جمع شدند و به سمت حرم رفتیم. در طول مسیر جمعیت به ما اضافه شد. شعارمان یک‌صدا این بود: «قسم به خون شهدا، شاه تو را می‌کشیم» ماجرا، خونخواهی شهدای ۱۷ شهریور بود. جالب اینکه مردان هم به ما اضافه شدند و کم‌کم یکی از بی‌سابقه‌ترین تظاهرات‌های ری شکل گرفت.»

هدایت بانوان و برنامه‌ریزی برای مبارزات انقلابی از مهم‌ترین بخش‌های فعالیت‌های عطارنژاد بود: «در ۱۸ دی سال ۱۳۵۷ مردم شهرری با حرکتی انقلابی علیه رژیم استبدادی به خیابان‌ ریختند و قیامی ماندگار را در تاریخ ایران ثبت کردند. آن روز تعدادی از جوانان شهید شدند. ساواک از پیکر شهدا نیز نمی‌گذشت. تعدادی از جوان‌های انقلابی پیکر شهیدی را به مسجد پشت امامزاده حمزه (ع) منتقل کردند. این مسجد پنجره‌ای به سمت خیابان داشت که ممکن بود موقعیت لو برود. سریع به خانه رفتم و چادر پاره و کفش خاکی پوشیدم و جلوی پنجره نشستم. دستم را به نشانه گدایی دراز کردم. ۴ و ۵ ساعت به همان حالت آنجا نشستم. چند باری مأموران ساواک آمدند و پرس‌وجو کردند. خوشبختانه آن روز توانستیم پیکر شهید را از دست ساواک نجات دهیم.»

روزی که پای منبر شیخ انصاری لگد خوردم

عطارنژاد از کودکی مبارزه را آموخته بود؛حتی زمانی که ازدواج کرد باوجود بارداری باز دست از مبارزه برنداشت. او می‌گوید: «تابستان سال ۱۳۴۲ بود. فرزندم را باردار بودم. شیخ انصاری از خطیبان بزرگ آن روزها در تکیه میدان کوچک شهرری سخنرانی می‌کرد. طبق عادت در نزدیکی منبر سخنرانی نشسته بودم. به ناگاه ساواک وارد شد و همه‌چیز را زیر و رو کرد. با اینکه باردار بودم پای یکی از ساواکی‌ها را گرفتم. در آن لحظه ساواکی دیگری با لگد به کمرم کوبید. دیگر چیزی نفهمیدم. گویی شکمم منقبض‌شده بود. به سمت خیابان دویدم. جنین دیگر تکان نمی‌خورد. دست روی شکمم گذاشتم و خطاب به فرزندم گفتم: «مادر جان! خاک‌ بر سرت یک لگد برای امام حسین (ع) خوردی، مُردی! خوب بمیر. فدای سر بچه‌های امام حسین (ع) احساس کردم جنین حرکتی کرد. آن روز امیرمسعودم نه‌تنها نترسیده بود بلکه از همان روزهای جنینی درس مقاومت آموخت و در راه خدا نیز شهید شد.»

وقتی کرو لال شدم

ساواک بارها برای دستگیری نرجس عطارنژاد تلاش کرده بود. بااین حال هوش و ذکاوت نرجس خانم باعث شد موفق نشود.

او خاطره‌ای را دراین‌باره تعریف می‌کند: «سال ۵۷ اعلامیه امام را در کوچه و خیابان ری پخش می‌کردم. آن روز خیابان‌های ری شلوغ بود و نیروهای رژیم همه‌جا پخش بودند. اعلامیه را یکی‌یکی زیر در خانه‌ها می‌انداختم. بالاخره آن روز گیر افتادم. اما به‌سرعت اعلامیه‌ها را در چاله‌ای که نزدیک بود انداختم. تصمیم گرفتم نقش یک زن کرو لال را بازی کنم. مأمور مرا به کلانتری برد. آنجا هرچه تلاش کردند حرفی نزدم. رئیس کلانتری به بقیه گفت: الآن از پشت سر یک گلوله مشقی شلیک می‌کنم آن‌وقت معلوم می‌شود که این زن حرف‌هایمان را می‌شنود یا خودش را به کرو لالی زده است. متأسفانه آن مرد احمق نفهمید که اگر کرو لال نباشم حرف‌هایش را شنیده‌ام. گلوله که شلیک شد از جایم تکان نخوردم. بالاخره آزادم کردند.»

5135446.jpg

ماهرترین تیرانداز زن جبهه‌ها

نرجس عطارنژاد نه‌تنها در روزهای انقلاب بلکه درروزهای دفاع مقدس نیز دست از تلاش برنداشت. او آن روزها را این‌گونه به یاد می‌آورد: «زمانی که حضرت امام خمینی (ره) فرمان تشکیل بسیج را داد وارد بسیج شدم. آموزش‌های آمادگی‌ جسمانی زنان در کوه بی‌بی شهربانو شهرری انجام می‌شد. با اسلحه‌ کلت، یوزی، ام یک و کلاشینکف کار می‌کردیم. بعد از اتمام دوره‌های آموزشی به شهرهای مرزی اعزام شدیم. آنجا بارها برای حمایت از خانواده‌های جنگ‌زده و حتی جانمان دست به اسلحه شدیم. در سال‌های پایانی جنگ به دلیل تیراندازی ماهرانه‌ای که داشتم به سوریه اعزام شدم.»

مبارزه علیه جنگ اقتصادی

نرجس خانم با وجود کهولت سن همچنان فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی خود را با برگزاری جلسات خانگی زنده نگاه داشته است. او علاوه برمدیریت بخش خواهران خادمان حرم شاه عبدالعظیم (ع) که خود بانی راه‌اندازی‌اش بود، مدیریت چندین حوزه علمیه در تهران و مدرسه عالی استاد شهید مطهری را بر عهده داشت و البته همچنان در بخش امور خیریه فعال است و آن را مبارزه علیه جنگ اقتصادی می‌نامد.

منبع خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا