سوره «هل اتی» و حفاظت حضرت حق از بلای دو جهانی

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ،تفسیر سورآبادی، تفسیر کهن قرآن کریم به فارسی، نوشته ابوبکر عتیق بن محمد هروی نیشابوری، معروف به سورآبادی یا سوریانی، مفسر کرّامی در قرن پنجم است. نام تفسیر سورآبادی در برخی نسخه‌های خطی موجود، «تفسیرالتفاسیر» آمده است. این اثر، بر مبنای نسخ خطی موجود، تفسیری بزرگ است که ظاهراً به هفت سُبع تقسیم شده است.

بنا بر روایت ایکنا، در خبر است از مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) که او گفت: هر که سورة هل اتی برخواند خدای تعالی او را از بلای دو جهانی نگه دارد.  

بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم  

هَلْ أَتَی عَلَی الإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً: به درستی که برآمد بر مردم روزگاری از گیتی که نبود چیزی نام برده و یاد کرده. هل در قرآن بر چهار وجه است؛ هل به معنی استفهام است، چنانکه گفت: هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْم، و هل به معنی امر است، چنانکه گفت: فَهَلْ أَنْتُمْ شاکرون، و هل جحد است چنانکه گفت: هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الإحسان، و هل به معنی قد است، چنانکه اینجا گفت: هَلْ أَتَی عَلَی الإنسان. ای قد اتی علی الانسان این را بر آدم رانده‌اند و بر آدمیان رانده‌اند. چون بر آدم رانی آن چهل سال بود که آدم صلصال بود میان مکه و طایف افکنده پهنای وی، چندانی که از مکه تا به طایف، طول وی خدای داند. وقتی ابلیس با گروهی از فریشتگان همی گذشت با هفتاد علم زیر هر علمی هفتاد هزار فریشته فرا آدم رسید بر ادهمی از حیوان. بهشت نشسته عمامه‌ای از خز بهشت بر سر نهاده از اسب فرو آمد. دست بر شکم آدم زد، آوازی بیامد چنانکه از چیزی میان تهی آید گفت: جوف لا یتمالک. ای به سبب این شکم خدای را بیازارد. آنگه به گلوی وی فرو شد و به زیر وی بیرون آمد فرا فرستگان گفت: «اگر خدای شما را فرماید که او را سجود کنید شما سجود کنید؟». گفتند: فرمان خدای را است، ما آن کنیم که او فرماید ابلیس گفت: من باری آنم که این را سجود نکنم. از آنجا از آدم کین در دل گرفت و اگر این آیت را بر آدمی رانی معنی آن بود که برآمد بر آدمی یک چندی از گیتی که نبود نام برده و یاد کرده و آن در آن حال بود که در شکم مادر بود تا بزاید و  بزرگ گردد.  

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجِ: به درستی که ما بیافریدیم مردم را از قطره‌ای آب پشت آمیخته با آب سینه زن و گفته‌اند آمیخته با خاک گور. سؤال چرا گفت: نُطْفَةٍ أَمْشَاجِ بعد ما که نطفه وحدان است و امشاج جمع؟ جواب گوییم امشاج صفت اجزا و ابعاض نطفه است.

چنانکه گویند: برمه اعشار و بیت اهلام. شاعر گوید:  

و ما ذرفت عیناک الا لتضربی                   

بسهمیک فی اعشار قلب مقتل نبتلیه

تا آزمون کنیم او را به امر و نهی و وعد و وعید فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بصیراً. پس کردیم او را شنوای بینا سؤال: چرا نخست گفت: نبتلیه آنگه گفت: فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بصیراً. بعد ما که نخست مردم را سمیع و بصیر و عاقل و مستطیع کند آنگه او را مبتلا کند به امر و نهی. جواب گفته‌اند: در این  تقدیم و تأخیر است. معناه انا خلقنا الانسان من نطفة فجعلناه سمیعاً بصیراً  لنبتلیه و گفته‌اند معناه: فجعلناه سمیعاً بصیراً باقواله و افعاله می‌شنود و  می‌بیند که چه می‌کند.  

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً: ما بنمودیم او را راه ــ یعنی  روزی و راه بیرون آمدن از رحم و گفته‌اند راه قرآن و دلیل و حجت – تا سپاس‌داری بود یا ناسپاسی نافرمانی. اگر ناسپاسی بود.

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلاسِلَ وَ اغْلالاً و سعیراً: ما ساخته‌ایم ناسپاسان را و کافران را زنجیرها و بندهای آتشین و آتش سوزان و این بندها و زنجیرها نه از بهر آن بود که ایشان از دوزخ بنه گریزند و لکن از بهر آن بود که چون دوزخ جوش برآرد ایشان را بر سر افکند آن بندهای گران ایشان را به قعر دوزخ فرو کشد.  

إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَاسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافوراً: به درستی که نیکان و  پارسایان در بهشت می‌خورند از می جام شراب که آمیز آن کافور باشد.  

عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ الله: چشمه‌ای که می‌خورند از آن خاصگان. خدای سؤال: چرا گفت: یَشْرَبُ بها نگفت منها بعد ما که شرب به دهن بود نه به چشم؟ جواب گفته‌اند: این با زایده است معناه: یشربها. و گفته‌اند این «با» به معنی من است ای یشرب منها چنانکه شاعر گوید:

شربت بماء الدحرضین فاصبحت

 زوراء تنفر عن حیاض الدیلم

ای من ماء الدحرضین در لغت گویند فلان شراب بانقع، ای من انقع  یُفَجِّرُونَهَا تَفجیراً: می‌رانند آن را در هوا راندنی به اشارت و فرمان چنانکه – خواهند.  

یُوفُونَ بِالنَّدْرِ: خاصگان خدای آن گروه باشند که بجای آرند پیمان را،  یعنی حق خدای و حق خلق خدای وَیَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً: و می‌ترسند از روزی- و آن روز قیامت است- که باشد هول آن و سختی- آن فرارسنده همه را.  

وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً ویتیماً وأسیراً: و همی خورانند طعام را بر دوستی خدای و دوستی دادن و دوستی درویش و دوستی طعام که خود نیازمند آن باشند مر درویش را و بی‌پدر را و اسیر را بیشتر مفسران برآنند که این عام است در صفت دوستان خدای نه خاص در شأن علی و فاطمه (رضی‌الله‌عنهما)، زیرا که این سوره مکی است و حسن و حسین به مدینه آمدند؛ زیرا که فاطمه را به مدینه به علی دادند و حسن و حسین از پس آن آمدند.  

اما جعفر بن محمد الصادق (رضی‌الله‌عنه) روایت کند که این آیت در شان علی و فاطمه آمد؛ و آن آن بود که وقتی حسن و حسین بیمار بودند، علی و فاطمه از آن اندوهگن بودند. نذر کردند که اگر ایشان به شوند ما سه روز روزه داریم. چون ایشان را شفا پدید آمد علی و فاطمه روزه بداشتند. علی آن روز پاره‌ای جو به دست آورد، فاطمه آن را به دست آس کرد، فضه پرستار ایشان آن را بپخت، پنج قرص بکرد. یکی به نام علی و یکی به نام فاطمه و یکی به نام حسن و یکی به نام حسین و  یکی به نام خویش.

چون شبانگاه آمد درویشی به درآمد، گفت: «یا اهل  بیت الرحمة، دو روز است تا چیزی نخورده‌ام. بر من رحمت کنید تا خدای بر شما رحمت کند. علی گفت: وی دو روز است تا چیزی نخورده است و ما یک روز، وی بدان اولی‌تر است، من آن خویش وی را دادم. دیگران نیز جمله موافقت وی را نان‌های خویش فازان درویش دادند و آن شب هیچ چیز نخوردند. دیگر روز همچنان پنج قرص بکردند، چون وقت روزه گشادن آمد یتیمی فرا در آمد گفت: یا اهل بیت الرحمة، سه روز است تا هیچیز نخورده‌ام. بر من رحمت کنید تا خدای عزوجل بر  شما رحمت کند. علی گفت: ما را باری دو روز بیش نیست، وی بدین اولی‌تر است. از ما همه قرص‌های خویش فرا وی دادند. سه دیگر روز  همچنان پنج قرص بساختند. شبانگاه اسیری به درآمد، گفت: «یا اهل بیت الرحمة، چهار روز است تا چیزی نیافته‌ام. بر من رحمت کنید تا خدای تعالی بر شما رحمت کند. علی گفت: ما باری سه روز بیش نیست تا طعام نخورده‌ایم. وی بدین طعام اولی‌تر است». آن قرص‌ها نیز به وی دادند، سه شبانروز هیچ چیز نخوردند.  

و از ابن عباس روایت است که مصطفی (علیه‌السلام) با بوبکر و عمر بشدند به عیادت حسن و حسین. عمر مر علی را گفت: نذری کن خدای را اگر ایشان را شفا دهد. علی گفت: سه روز روزه پذرفتم خدای را اگر ایشان را شفا دهد. فاطمه نیز همان نذر کرد و فضة السودا نیز همان  نذر کرد. ایشان را به وانی پدید آمد. علی نزد شمعون خیبری شد -جهودی بود-. از وی سه صاع جو وام فرا ستد و پاره‌ای پشم تا بریسد فا فاطمه آورد. فاطمه آن پشم را فرارشتن گرفت و فضه یک صاع جو آرد کرد و آن روز به نام هر یکی از اهل حجره قرصی بپخت. شبانگاه چون وقت روزه گشادن آمد علی قرص به دست فرا گرفت تا روزه بگشاید  مسکینی به در آمد. چون علی آواز وی بشنید قرص از دست فرو نهاد  

فاطمه را گفت:  

فاطمه ذات الفضل والیقین   

یا بنت خیر الناس  اجمعین

أماترین البائس المسکین       

قد قام بالباب له حنین  

یشکوا الی الله ویستکین    

یشکوا الینا جائعاً حزین  

من یعطه الیوم بلا ثمین     

یدخله الجنة یوم الدین  

کل امرء بکسبه رهین       

من یفعل الخیر یجد سبعین  

 فاطمه (رضی‌الله‌عنها) جواب داد:  

امرک سمع عندنا وطاعة                

مابی من لوم ولا رضاعة 

اطعمه ولا ابالی الساعة            

رجوت ان اشبعه من المجاعة  

ان الحق بالخیار و الجماعة       

وادخل الجنة بالشفاعة  

آن روز هر پنج قرص بدان مسکین دادند. دیگر روز همچنان پنج قرص بساختند، چون وقت فطور آمد یتیمی به درآمد. چون علی آواز او بشنید قرص از دست بنهاد فاطمه را گفت:  

فاطمه بنت المرسل الکریم     

بنت نبی سید حلیم  

قد انبأ الله عن الیتیم       

من یرحم الیوم فهو رحیم  

و یدخل الجنة بالتسلیم      

قد حرم الله علی اللئیم  

جنانه بظلمه العظیم          

صراطه لیس بمستقیم  

یورده فی وسط الجحیم     

شرابه الصدید والحمیم  

فاطمه جواب داد:  

لسوف اعطیه ولا ابالی       

و اوثر الله علی عیالی  

و اغزل الصوف مع الغزال     

ارجوا به الفوز و حسن الحال  

ان یقبل الله سینمی مالی       

ویکفینی همی فی اطفالی  

امسوا جیاعاً و هم اشبالی      

اعزهم علی فی القتال  

بکربلا یقتل باغتیال               

قاتله فی حومه الابطال  

تهوی به النار الی السفال        

کیوله زاد علی الاکیال  

یداه فی الاغلال والانکال  

آنگه همه قرص‌ها بدان یتیم دادند و آن شب هیچ چیز نخوردند. سه دیگر روز همچنان بپختند. چون وقت فطور آمد اسیری به در آمد و بنالید. چون علی آواز وی بشنید قرص از دست بنهاد فاطمه را گفت:  

فاطمه یا بنت النبی احمد    

بنت نبی سید مسود  

بنت رسول ماجد ممجد       

قد زانه ربی بحسن اغید  

سماه ربی احمد محمد       

هذا اسیر للنبی المهتد  

مثقل فی غله مقید             

یشکوا الینا الجوع فی التردد  

من یعطه الیوم یجده فی الغد        

عند العلی الواحد الموحد  

ما یزرع الزارع یوماً یحصد              

قومی فاعطیه ولا تنکدی  

وطالبی الاجر الذی لم ینفد

فاطمه وی را جواب داد  

لم یبق مما جئت غیر صاع          

قد دمیت کفی مع الذراع  

ابنای والله هما جیاع                   

ابوهما للخیر ذو الصناع  

قد یصنع المعروف باصطناع       

قبل الذراعین شدید الباع

و ما علی رأسی من قناع الاقناع ما له امتناع  آنگه همه قرص‌ها بدان اسیر دادند و آن شب نیز هیچیز نخوردند. دیگر روز جبرئیل مصطفی را خبر کرد از حال ایشان مصطفی (علیه‌السلام) به مسجد آمد، علی را دید. گفت: یا علی، مهمان شما همی آیم. علی گفت: تشویر خوردم چنانکه خدای داند. گفتم: یا رسول‌الله، در خانه هیچیز نیست و لکن از رحمت خدای جای نومیدی نیست». آمدند فا حجره  فاطمه را دیدند. همی گریست و حسن و حسین می‌گریستند. علی مر فاطمه را گفت: رسول خدای مهمان ما آمد». فاطمه غم خویش و زان فرزندان فراموش کرد در غم رسول. پیش رسول باز دوید، رسول وی را گفت: یا قرة‌العین مهمان تو آمده‌ام بیار تا چه داری». فاطمه گفت: «یا  رسول‌الله اگر کدبانوی این خانه منم در این خانه هیچ خوردنی نیست».

رسول گفت: در خانه شو تا خدای چه روزی کند. فاطمه در خانه شد و  دو رکعت نماز کرد. گفت: نگاه کردم طبقی رطب دیدم نهاده و مندیلی از  نور بر آن کشیده. بر گرفتم شادان پیش رسول آوردم. حسن و حسین را خواب گرفته بود. رسول گفت: فرزندان مرا بیدار کن». بیدار کردم. آن طبق رطب فرا پیش گرفتند. رسول با اهل.بیت می‌خوردند. سایلی به در آمد. سؤال کرد. رسول (علیه‌السلام) بانگ بر وی زد.

فاطمه گفت: یا رسول‌الله، عجب حالی است که تو بانگ بر سایل زدی». رسول گفت: «یا  فاطمه، آن شیطان است که بوی میوه بهشت بیافت، می‌خواهد که از این بخورد، گو زهر مار خور. چون بخوردند رسول گفت: الحمد لله الذی  اکرم اهل بیتی بکرامة مریم وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً.  

إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُوراً: علی و فاطمه گفتند: ما همی خورانیم شما را این طعام از بهر خدای را نه از بهر ثناء شما را نمی‌خواهیم از شما هیچ پاداش و نه هیچ سپاسی.

منبع خبر