فیلم و سریال

دیوید لینچ؛ بهترین فیلم‌های سورئالیست محبوب

دیوید لینچ، فیلم‌ساز برجسته آمریکا ۱۶ ژانویه ۲۰۲۵ پس از دوره‌ای بیماری درگذشت. او فیلمسازی چندوجهی بود و فعالیت‌های متفاوتی در حوزه‌هایی مثل نقاشی، موسیقی‌، طراحی صدا، بازیگری، خوانندگی و عکاسی داشت.

علاقه‌مندان سینما او را به خاطر فیلم‌هایی چون به‌خاطر فیلم‌های برجسته‌ای همچون کله‌پاک‌کن، مرد فیل‌نما، جاده مالهالند و مخمل آبی به خاطر می‌آورند. عاشقان سریال هم او را با سریال تلویزیونی محبوبش توئین پیکس به یاد خواهند سپرد. در مجموع کارنامه او احتمالاً برای دهه‌ها از درخشان‌ترین کارنامه‌های کاری هالیوود باقی خواهد ماند.

«مفهوم پوچی چیزی است که به آن جذب می‌شوم.»

— دیوید لینچ

دیوید لینچ: اولین سورئالیست محبوب سینما

آثار دیوید لینچ از نظر منتقدان بسیار تحسین‌شده است. بسیاری لینچ را «اولین سوررئالیست محبوب» می‌دانند. در تمام طول مسیر حرفه‌ای لینچ، او خود را مستقل و منحصربه‌فرد حفظکرد. لینچ با بی‌توجهی به هنجارها، دیدگاهی منحصربه‌فرد و سانسور‌نشده‌ای از جهان ارائه داد.

وحشت سوررئال، مشخصه اصلی آثار لینچ است. این ویژگی به‌شدت تحت تأثیر محیط او بود. دیوید لینچ در سال‌های ابتدایی زندگی‌اش، به همراه خانواده‌اش در محله‌ای جرم‌خیز در فیلادلفیا زندگی می‌کرد. او اغلب این تجربه را منبع الهام خود می‌دانست:

ما زندگی ارزان‌قیمتی داشتیم، اما شهر پر از ترس بود. کودکی در نزدیکی خانه ما به ضرب گلوله کشته شد… دو بار از ما سرقت شد، پنجره‌ها را شکستند و یک ماشین دزدیدند. فقط سه روز بعد از اسباب‌کشی به خانه، به آنجا دستبرد زدند… احساس خطر شدید و ترس عمیقی وجود داشت. خشونت، نفرت و آلودگی همه جا بود. اما بزرگ‌ترین تأثیر در زندگی من را همین شهر داشت.

به طور کلی باید گفت که لینچ هم محبوب منتقدان بود و هم در گیشه موفقیت‌های خوبی داشت. او با مجموعه‌ای از آثار خاص، خود را به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌سازان نسل خود تثبیت کرد.

در ادامه، به برخی از بهترین فیلم‌های کارگردانی‌شده توسط دیوید لینچ نگاهی می‌اندازیم.

۱۰. تل‌ماسه (Dune) (۱۹۸۴)

اقتباس سال ۱۹۸۴ از رمان علمی‌تخیلی کلاسیک فرانک هربرت شاید معمولی‌ترین اثر عجیب کارنامه دیوید لینچ باشد. این فیلم نشانه‌هایی از قدرت بصری خیره‌کننده دارد. با این وجود طرح داستان نامنظم است و تماشاگر به سختی آن را دنبال می‌کند. تصاویر جذاب لینچ به‌خاطر نبود ارتباط درست با داستان، به بیانی هنری مستقل تبدیل شده است.

با وجود این که فیلم نتوانست به‌خوبی شاهکار علمی‌تخیلی هربرت را به تصویر بکشد، تل‌ماسه لینچ ارزش دیدن دارد. این فیلم شکست بزرگی در گیشه بود و تنها ۳۰ میلیون دلار از بودجه ۴۰ میلیون دلاری خود درآورد. لینچ بعداً خود را از شکست این پروژه جدا کرد و ادعا کرد که فشار تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران، او را از روند اصلی کار بازداشت. او ادعا کرد حتی اجازه ندادند نسخه نهایی فیلم را خودش تدوین کند.

لینچ بعدها پذیرفت که قبول این پروژه اشتباه بود: «من با ساخت تل‌ماسه روی اصول خود پا گذاشتم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، هیچ‌کس جز خودم مقصر نیست. احتمالاً نباید این فیلم را می‌ساختم، اما امکانات زیادی برای چیزهایی که دوست داشتم وجود داشت و فضا برای انجام آن‌ها مناسب به نظر می‌رسید.»

۹. قلب وحشی (Wild at Heart) (۱۹۹۰)

فیلم قلب وحشی محصول ۱۹۹۰، حاص کشف و لمس لینچ در دنیای اروتیک است. او عاشقانی در حال فرار، عناصر معمایی نوآر، شخصیت‌های کارآگاهی و قاتل حرفه‌ای، تصاویر بی‌شمار از چیزهای عجیب و غریب و مقدار زیادی صحنه‌های صریح جنسی را به تصویر می‌کشد. این فیلم در زمان اکران موفقیتی کسب نکرد، اما با گذشت زمان بیشتر مورد توجه قرار گرفت.

این فیلم بر اساس رمان بری گیفورد و با بازی نیکلاس کیج، لورا درن، ویلم دفو، هری دین استانتون و ایزابلا روسلینی، ساخته شد. فیلم داستان زوج جوانی را روایت می‌کند که از دست مادر دختر و گانگسترهای اجیرشده برای یافتن آن‌ها فرار می‌کنند.

این فیلم در سبک لینچ، کمدی، ترسناک و پر از تصاویر شوکه‌کننده است. اینکه چنین فیلمی در رتبه پایین فیلم‌شناسی لینچ قرار دارد، نشان‌دهنده کارنامه بسیار قوی او در سینمای مدرن است.

۸. داستان استریت (The Straight Story) (۱۹۹۹)

فیلم داستان استریت محصول ۱۹۹۹، سفر ۲۶۰ مایلی یک مرد از آیووا به ویسکانسین را روایت می‌کند. این ادیسه مدرن آمریکایی، هیچ‌یک از آثار سوررئالیسم برجسته‌ای که اغلب با آثار لینچ مرتبط است، ندارد. در اینجا سوررئالیسم جای خود را به احساسات می‌دهد.

لینچ که بار دیگر با شریک و همکار دیرینه‌اش ماری سوئینی همکاری کرد (که این پروژه را تولید و تدوین کرد)، بعدها این فیلم را «تجربی‌ترین فیلم خود» نامید. این اثر بر اساس داستان واقعی سفر آلوین استریت ساخته شده است.

این فیلم انحراف لینچ از دنیای عجیب و غریبش است، فیلمی غم‌انگیز که از حس‌وحال لینچی فاصله دارد. با این حال، حتی اگر این فیلم به اوج کارگردانی او نزدیک نباشد، باز هم ارزشمند است.

۷. فیلم توئین پیکس (۱۹۹۲) (Twin Peaks: Fire Walk With Me)

این نسخه پیش‌درآمدی بر سریال بسیار موفق توئین پیکس، فیلم آتش با من گام بر می‌دارد ( Fire Walk With Me) بخشی ارزشمند از این این مجموعه است. این فیلم باز هم بسیاری از سوالاتی که در سریال اصلی مطرح شد را پاسخ نمی‌دهد و هم‌چنان یک تجربه خاص است.

به‌جای نتیجه‌گیری، این اثر لایه‌های بیشتری از ابهام و سوررئالیسم را به دنیای توئین پیکس اضافه می‌کند. تصاویر ترسناک، طراحی صدای ناآرام‌کننده و لحظات هراس‌آور مرزهای روایت داستانی سنتی را جابه‌جا می‌کنند و این فیلم را به اثری جنجالی اما ضروری در پازل آثار لینچ تبدیل می‌کنند.

آتش با من گام بر می‌دارد مخاطبان را به غرق شدن در فضایی عجیب و دلهره‌آور دعوت می‌کند و کاوشی بی‌پرده در مورد تروما، فقدان و احساسات عجیب ارائه می‌دهد.

با وجود استقبال نه‌چندان گرم در زمان انتشار، این فیلم اکنون به‌عنوان بخشی جسورانه و حیاتی از جهان توئین پیکس شناخته می‌شود.

 

۶. امپراتوری درون (Inland Empire) (۲۰۰۶)

امپراتوری درون محصول تجربیات همیشگی و رمزآلود دیوید لینچ است. این فیلم جشنی کارناوال‌گونه از مفهوم پوچ‌گرایی است. سیت‌کامی با انسان‌هایی در لباس خرگوش، داستانی موازی در لهستان برفی، خانه‌ای پر از زنان خیابانی رقصان، پیچ‌گوشتی‌هایی در شکم‌ها، و کارناوال‌های لهستانی توصیفی از ماجرای این فیلم عجیب است.

این فیلم نقطه عطفی در کارنامه لینچ بود. او برای اولین بار به‌جای استفاده از فیلم، کل پروژه را به‌صورت دیجیتال ضبط کرد. همچنین، لینچ تصمیم گرفت با مری سوئینی همکاری نکند زیرا «هیچ فیلمنامه‌ای واقعی برای پیشبرد کار وجود نداشت و هیچ‌کس جز او نمی‌دانست چه اتفاقی در حال رخ دادن است.»

لینچ در زمان تولید این فیلم گفت:

من هرگز روی پروژه‌ای به این شکل کار نکرده بودم. دقیقاً نمی‌دانم این داستان در نهایت چگونه شکل می‌گیرد. این فیلم بسیار متفاوت است زیرا فیلمنامه‌ای ندارم. صحنه به صحنه می‌نویسم و بیشتر آن فیلم‌برداری شده است و ایده روشنی از پایان آن ندارم. این یک ریسک است، اما احساسی دارم که به دلیل یگانگی همه چیز، این ایده در آن اتاق با ایده دیگری در اتاق صورتی مرتبط خواهد شد.

اگر از طرفداران دیوید لینچ هستید، این فیلم مانند یک کابوس ترسناک است که حتی پس از بستن چشمانتان نیز در ذهنتان باقی می‌ماند.

 

۵. مرد فیل‌نما (The Elephant Man) (۱۹۸۰)

این فیلم تاریخی محصول سال ۱۹۸۰ داستان مردی با فیزیکی بدشکل به نام جان مریک (با بازی جان هرت) را روایت می‌کند که در قرن نوزدهم در لندن زندگی می‌کرد. او به مرد فیل‌نما معروف بود.

هرچند این فیلم ممکن است بهترین اثر لینچ از نظر فنی نباشد، اما بدون شک یکی از مهم‌ترین آثار او محسوب می‌شود. این فیلم با پرداخت به موضوعی حساس و تأثیرگذار، زمینه‌ای برای بحث‌های گسترده‌تر در مورد انسانیت فراهم می‌کند.

در این فیلم لینچ به‌طور فوق‌العاده‌ای موفق می‌شود که سوررئال را عادی جلوه دهد و پیش‌داوری‌های روانی موجود در نگرش ما به «آدم‌های عجیب» را آشکار کند. تصویر تأثیرگذار لینچ از مریک، حساسیت‌های ما را به چالش می‌کشد و چیزی که ممکن است نفرت‌انگیز به نظر برسد را به موضوعی برای همدردی بی‌قید و شرط تبدیل می‌کند.

این فیلم با بازیگرانی همچون جان هرت، آنتونی هاپکینز، آن بنکرافت و فردی جونز، موفقیت تجاری و حرفه‌ای بزرگی برای لینچ به‌همراه داشت. مرد فیل‌نما توانست نامزدی هشت جایزه اسکار را کسب کند.

۴. بزرگراه گمشده (Lost Highway) (۱۹۹۷)

منتقدان بزرگراه گمشده را «یک اثر گیج‌کننده دیوید لینچی» توصیف کردند، این فیلم یک فیلم نئو-نوآر زیرکانه و جلوتر از زمان خود است. تاریکی جنون‌آمیز این اثر حقیقت‌های خاص خود را آشکار می‌کند، آن هم در حالی که داستان‌های موازی و اتفاقات مرموزی را در شهری شبیه به لس‌آنجلس دنبال می‌کند.

این فیلم به لینچ راه‌های جدیدی برای خلق چشم‌انداز خود ارائه داد، از جمله بازی‌های ذهنی در صحنه برای حفظ روانی فیلم. بالتازار گتی، بازیگری که برای نقش پیت دیتون انتخاب شده بود، توضیح داد که بخشی از تکنیک لینج این است که بازیگران خود را در حالت حدس و گمان نگه دارد، چرا که این حالت جوی خاص در صحنه ایجاد می‌کند.

موسیقی متن ماندگار فیلم، که توسط لینچ گردآوری شده حال‌وهوای سورئال فیلم را تکمیل می‌کند و علاقه لینچ به موسیقی را نشان می‌دهد. بسیاری از صحنه‌ها با نورپردازی گیج‌کننده و دیالوگ‌های مرموز مخاطبان را به چالش می‌کشند تا خود واقعیت را زیر سؤال ببرند.

۳. جاده مالهالند (Mulholland Drive ) (۲۰۰۱)

فیلم ترسناک و تکان‌دهنده دیوید لینچ درباره هالیوود، جاده مالهالند، ترکیبی اسکیزوفرنیک از آرزوهای معصومانه و تمایلات فاسد است. لینچ با مهارت یک هزارتو می‌سازد که تماشاگر باید در آن پیش برود. ما از دنیای کابوس‌وار لس‌آنجلس عبور می‌کنیم تا به تقاطع امیدها و ترس‌ها برسیم.

این فیلم نئو-نوآر مرموز محصول ۲۰۰۱، به‌عنوان یکی از بهترین آثار سینمای مدرن شناخته می‌شود. جاده مالهالند داستان بازیگری بلندپرواز را روایت می‌کند که تازه به لس‌آنجلس آمده و با زنی که پس از تصادف حافظه‌اش را از دست داده است، روبه‌رو می‌شود.

لینچ درباره خلق این فیلم گفت:

یک شب نشستم، ایده‌ها آمدند، و این زیباترین تجربه من بود. همه چیز از زاویه‌ای متفاوت دیده شد… حالا که به عقب نگاه می‌کنم، می‌بینم این فیلم همیشه می‌خواست این‌گونه باشد. فقط این شروع عجیب باعث شد به این شکل درآید.

این فیلم، تجربه‌ای عمیق و روانشناختی در ماهیت وجودی انسان است.

 

۲. مخمل آبی (Blue Velvet) (۱۹۸۶)

فیلم وهم‌آور مخمل آبی در قالب یک تریلر جنایی ساخته شده است. این فیلم نقاب آمریکای متمدن را کنار می‌زند و رذایل زیرین زیر پوست آن مثل خشونت سادیستی، سوءمصرف مواد مخدر و انحراف را نشان می‌دهد. این‌ها همه با دید نافذ لینچ و سوررئالیسم افراطی او به تصویر کشیده شده‌اند.

این فیلم پس از تجربه ناامیدکننده تل‌ماسه فرصتی بود تا نگاه خود را به‌طور کامل به تصویر بکشد و از محدودیت‌های گذشته رها شود. لینچ گفته است:

بعد از تل‌ماسه آن‌قدر ناامید بودم که هر چیزی امیدوارنه به حساب می‌آمد! همین باعث سرخوشی شد. وقتی با این احساس کار می‌کنید، می‌توانید ریسک و تجربه کنید.

مخمل آبی چند دهه پس از انتشار، همچنان می‌تواند بیننده را در معرض جنون تمام‌عیار قرار دهد. هیچ شکی باقی نیست که لینچ یکی از بزرگ‌ترین فیلمسازان نسل خود و این فیلم از بهترین آثارش است. تعداد کمی از کارگردانان می‌توانند چنین اثری خلق کنند و حتی تعداد کمتری قادرند آن را به شکل موفقی خلق کنند.

۱. کله‌پاک‌کن (Eraserhead ) (۱۹۷۷)

یکی از قدرتمندترین و منحصربه‌فردترین فیلم‌های قرن گذشته، اولین فیلم برجسته دیوید لینچ است. کله‌پاک‌کن تحقیقی بی‌نظیر درباره پارانویا مردانه و اضطراب‌های مرتبط با پدر شدن است. در دنیایی که به نظر می‌رسد ترکیبی از سرزمین بی‌ثمر تی.اس. الیوت و مسخ کافکا است، کله‌پاک‌کن حمله‌ای تند به انتظارات تحمیلی جهانی است که در آن همه عقیم به نظر می‌رسند.

این فیلم که در سال ۱۹۷۷ منتشر شد، اولین تجربه بلند لینچ پس از چند فیلم کوتاه بود. او این پروژه را در دوران تحصیل در انستیتو فیلم آمریکا به پایان رساند. فیلم در ابتدا توجه زیادی جلب نکرد، اما زمانی که در سانس نیمه‌شب اکران شد، سر و صدا به پا کرد.

فیلم کله‌پاک‌کن داستان مردی به نام هنری اسپنسر را روایت می‌کند که مجبور است از فرزند به‌شدت بدشکل خود در یک دنیای صنعتی ویران‌شده مراقبت کند. گفته می‌شود که فیلمنامه کله‌پاک‌کن الهام گرفته از ترس لینچ از پدر شدن است است.

لینچ درباره این تجربه گفت:

در فیلادلفیا چیزهایی دیدم که نمی‌توانستم باور کنم. زنی بالغ را دیدم که سینه‌هایش را گرفت و مانند یک کودک صحبت کرد و از درد نوک سینه‌هایش شکایت کرد. این چیزها آدم را شوکه می‌کند.

اگرچه کله‌پاک‌کن در زمان انتشار اولیه خود چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما این فلم حالا هنوز همچنان رو به رشد است. در سال ۲۰۰۴، این فیلم به‌عنوان اثری «فرهنگی، تاریخی یا زیبایی‌شناختی مهم» برای حفاظت در فهرست ملی ثبت فیلم توسط کتابخانه کنگره آمریکا انتخاب شد.

دیوید لینچ: معمار رؤیاها و کابوس‌های سینما

دیوید لینچ، هنرمند نابغه‌ای بود که مرزهای سینما را به جهانی فراتر از واقعیت گسترش داد. او هرچند در ۱۶ ژانویه ۲۰۲۵ چشم از جهان فروبست، اما میراثش همچنان زنده است.

لینچ با خلق آثاری همچون کله‌پاک‌کن، مرد فیل‌نما، مخمل آبی و جاده مالهالند، و سریال جاودانه توئین پیکس، تماشاگران را به اعماق ناخودآگاه و احساسات ناشناخته انسان دعوت کرد. دیدگاه منحصربه‌فرد او نسبت به هنر و سینما، همراه با شجاعتش در تجربه‌گرایی، او را به یکی از برجسته‌ترین هنرمندان قرن تبدیل کرد.

 

منبع: Far Out Magazine

هشدار! محتوای این صفحه در چهارچوب قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران نوشته شده ‌است. سپاسگزار خواهیم بود اگر مغایرت احتمالی محتوا با قوانین و یا مشکلات دیگر در صحت و دقت محتوا را به ما گزارش کنید تا فورا اصلاح شود. اطلاعات بیشتر div:empty {display: none;}
]]>


اصول و روش‌هایی کاملا عملی برای یادگیری سریع و ماندگار هر زبان جدید

منبع خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا