با احترام به یکی از پرفروغترین نامهای سینمای ایران؛ بهرام بیضایی به بهانه سالروز تولدش | همیشه آموزگار
به گزارش تیکاگو به نقل از فیلم نیوز
محدثه واعظیپور| نوشتن این متن در یک بعد از ظهر ملالانگیز زمستانی، در تهرانِ سرد و خاکستری، ادای احترام به مردی است که ما شاگردان فراوان و بیشمار او هستیم، بیآنکه بدانیم و بداند. ما که در ادبیات، سینما، تئاتر، فرهنگ و هنر، راهی برای تحمل زندگی میجوییم و میکوشیم به سهم خود، آگاه باشیم و بازیچه جهل و جاهلان نشویم، عمرش دراز باد و نامش ماندگار.
بهرام بیضایی با آثارش به همه سینما دوستان اصول سینما را یاد داد.
1) برای ما، کودکان دهه شصت، عاشقان سینما، بهرام بیضایی یک نام بزرگ، فیلمسازی کمکار و روشنفکری دور از مناسبات و قواعد سینمای پس از انقلاب بود. خالق «رگبار» ، «مرگ یزدگرد»، «چریکه تارا» و «باشو، غریبه کوچک» که میدانستیم سخت کار میکند و موانع حضورش در سینمای ایران، آنقدرهاست که حتی تصویر بازیگر نقش اول فیلمش (سوسن تسلیمی) نادیده گرفته شده، حضور مقتدرانهاش حذف میشود و در میان همه بندها و قوانین حمایتی بنیاد سینمایی فارابی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و انواع و اقسام ارگانها و نهادها، این بیضایی است که نباید و نمیتواند فیلم بسازد. بیضایی شبیه به عباس کیارستمی، علی حاتمی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و هیچ یک از فیلمسازان هم نسل خود یا سینماگرانی که پس از او ظهور کردند نبود و نیست. این یگانگی در فکر و اندیشه و سلوک است که باعث میشود او را تحسین کنیم، حتی اگر سینمایش را دوست نداشته باشیم، نثر درخشانش را درک نکنیم یا ندانیم که چه گوهری است برای فرهنگ و هنر و اندیشه این سرزمین. بهرام بیضایی نه فقط برای سینما و تئاتر، نه فقط برای ادبیات که برای سرزمینی که هنوز از جهل زخم میخورد، برکت است. او به عنوان هنرمند روشنفکر از تاریخ و انسان میگوید، ریشههای تباهی را جستجو میکند و تنها راه رهایی از جهل را «دانستن» و پناه گرفتن در چراغ «آگاهی» میداند، هیچ یک از فیلمسازان، کارگردانان تئاتر و هیچ کدام از نویسندگان ما این چنین پایمردانه مقابل بحران بیهویتی و نادانی نایستادهاند. ، بیضایی نه در سینما، نه در تئاتر و نه در این روزگار و نه پیش از انقلاب، شیفته جشنوارهها، دیده شدن در آن سوی مرزها یا دلواپس توجه تماشاگران نبود، این گونه مستقل بودن و بر عقیده خویش ایستادن، منحصر به فرد است.
بهرام بیضایی همراه با پروانه معصونی سر صحنه فیلم«غریبه و مه»
2) در سینمای ایران که زنان، اغلب مایه سرگرمی و در تایید نگاه مردسالار، بخشی از مایملک مردان بودند، بهرام بیضایی در سینمایش، زن را کنشگر و صاحب هویت نشان داد. امروز شاید این کوشش برای تبیین جایگاه تاریخی و فرهنگی زن، با دقت بیشتر و درستتر تحلیل شود، چرا که با وجود تغییر شرایط و تلاش برای بازتعریف جایگاه زنان، هیچ نویسنده، سینماگر و کارگردانی به قدر بیضایی، در این مسیر موفق و موثر نبوده است. بسیاری از نویسندگان و کارگردانان تحت تاثیر او به دنیای زنان، قدم گذاشتند اما اغلب نگاه تحسین آمیز و اسطورهای بیضایی را نداشتند. در «رگبار» عاطفه (پروانه معصومی) در آن فضای خشن سراسر خرافه و جهل، نماد معصومیت و عشق است. رعنا (نامی نمادین) در «غریبه و مه» به دنبال کشف حقیقت است و تن به شنیدهها و روایتها نمیدهد، در «کلاغ» بحران هویت مطرح است، مانند «شاید وقتی دیگر» (که هنوز فیلمی شگفت انگیز و درخشان است)، در تارا، زن پرسشگر، سرکش و مقتدر است، تماشای این اقتدار و روح عصیانگر، لذت بخش است.
بهرام بیضایی در حال صحبت با جمیله شیخی سر صحنه فیلم «مسافران»
3) در دهه شصت که زنان در سینما، بیشتر نقش مادر را بازی میکردند و در حاشیه حضور مقتدرانه مردان عمدا فراموش میشدند، در سالهای پس از آن که نقش «زن و مادر» از آشپزخانه بیرون نمیآمد و زیبایی زنانه حذف شده و اقتدار و جایگاه زن- مادر، به فراموشی سپرده میشد. بهرام بیضایی خستگی ناپذیر، گویی که مسئولیتی تاریخی در خود احساس کرده باشد، به زنان پرداخت. در نمایشنامه هایش بیشتر و در تئاتر و سینما کمتر چراکه فرصت فیلمسازی و اجرای تئاتر کمتر پیش می آمد. زنان نقش اول قصهها و روایتهای او بودند، گویی گم شدن، نادیده انگاشته شدن، به یغما رفتن را میشناخت و میکوشید علیه آن قیام کند. در «باشو غریبه کوچک» بیضایی روایتی از جنگ، سرزمین مادری و مهر مادرانه دارد که فراموش نشدنی است، در «مسافران» زندگی و مرگ را همسایه میکند و از دنیای مردگان میگوید. و در «سگ کشی» زنِ روشنفکر را در مواجه با دنیایی از فریب و دغلبازی نشان میدهد. «وقتی همه خوابیم» که اواخر دهه هشتاد روی پرده رفت، پایان کار استاد در سینمای ایران بود. آنچه بیضایی در تئاتر انجام داده، بسیار سترگ و درخشان است، اما پرداختن به نمایشنامههای متعدد و متنوع و نمایشهای روی صحنهاش فرصتی دیگر میخواهد.
بهرام بیضایی سر صحنه فیلم ماندگار «مسافران»
4) خوشحالم که بهرام بیضایی از ایران رفت، تجربه سالهای سپری شده نشان میدهد که مدیران به ویژه در یک دهه اخیر، تنها دغدغهای که نداشتهاند حمایت از سینما، تئاتر و فرهنگ ایران بوده، بسیاری از مدیرانی که روی صندلی مدیریت نشستند، با هنر به معنای کلان و با سینما، تئاتر و ادبیات بیگانه بودند، اوضاع نمیتوانست برای بهرام بیضایی بهتر از دهه شصت، هفتاد و هشتاد باشد. سینمای ایران روز به روز، بیشتر به سرمایه و سرگرمی آلوده شده، شمار فیلمسازان رانتی و بهرهمند از مواهب، تصاعدی رشد داشته و در بازار بلبشوی پلتفرمها، جایی برای امثال بیضایی و تقوایی نبوده و نیست. مهاجرت، با وجود غم و اندوه، فرصتی برای بیضایی به وجود آورد که احترام ببیند، کار کند و زنده بماند. خوشحالم که نمایشهایی روی صحنه برد، گفتگوهایی از او، در شبکه های اجتماعی منتشر شد و دیده شد. مهم نیست که نسل تازه او را نمی شناسد، قدر و شان و جایگاه او را زمان روشن خواهد کرد. منتقدان و تحلیل گران این روزها درباره علی حاتمی و فیلمهایش ستایشنامه مینویسند چراکه با گذشت زمان، دانستند عبار کار حاتمی با انبوه مقلدانش چقدر تفاوت دارد. پرهیز خودخواسته ناصر تقوایی از فیلمسازی و تن دادن به ابتذال امروز ستوده شده و در قیاس با سینماگرانی به چشم میآید که هرگز منفعت فردی خود را فراموش نکردند و از دولتی به دولتی، از اتاق این مدیر به آن مدیر، امتیاز گرفتند، به جشنوارهها رفتند و زینت المجالس شدند.
5) بهرام بیضایی به همه آن چیزهایی که اینجا بود و نبود، «نه» گفت و خلق را در آن سوی مرزها با شرایطی دشوار ادامه داد. به احترام آن چشم های روشنِ آگاه، به احترام کوشش برای آگاهی دادن به جامعه، به احترام آن واژهها که مثل شعر میجوشند و زلال و دلنشینند، کلاه از سر برمیدارم و به این جمله دوست داشتنی و غرورآفرینش اشاره میکنم: «بـدتـَریـن احـسـاس ایـنـَسـت کـه جـَهـان سِـوّمـی خـوانـده بـشـَوَم ! مـن در جـشـنـواره ای بـه طـورِ روشـن گـفـتـم کـه شـمـا نـه جـهـان اولـی هـسـتـیـد نـه جـهـان دومـّی کـه مـن جـهـان سـوّمـی بـاشـم ! وقـتـی خـیـلـی از شـمـا در غـار زنـدگـی مـی کـردیـد مـن تـَمـَدُن داشـتـم . مـن عـَقـَب نِـگـه داشـتـه شـده هـسـتـم نـه عـَقـَب مـانـده ، و تـاریـخ و فـرهـنـگِ هـر کـُدامـتـان را از خـُودتـان بـهـتـر مـی دانـم ؛ ایـن شُـمـائـیـد کـه تـاریـخ و فـرهـنـگِ مـرا نـمـیشـنـاسـیـد و آنـهـایـی از شـمـا کـه آنـرا مـی شـنـاسـنـد بـعـضـی شـان بـا سـوء نـیـت و مـصـلـحـت طـلـبـی در تـشـریـحِ ایـن تـاریـخ بـا مُـنـکـرانِ داخـلـیِ فـرهـنـگِ کـشـورم هـمـدَسـت شُـده انـد.»





