اخبار تاریخ

آنان که کار رئیس‌طوسی را به اخراج از دانشگاه کشاندند

نخستین روزی که پای درس زنده‌یاد دکتر رضا رئیس‌طوسی در دانشگاه تهران نشستم، با خود گفتم که چطور ممکن است این میزان از صلابت و ابهت و جدیت در جثه کوچکی چون او بگنجد؟ با اقتدار تمام درس می‌داد. سال ۱۳۶۳ و موضوع درس «تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران قبل از مشروطیت» بود. استاد حجم عظیمی از داده‌ها و اطلاعات در مورد وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی آن عصر به همراه جزئیات فراوانی از شرایط تولید کشاورزی در استان‌های جنوب شرقی کشور ارائه می‌کرد.

نمونه‌ای از این نوع تلاش علمی وی را می‌توان در دو کتابش تحت عنوان «زوال نظام اجتماعی و فروپاشی دولت قاجار» و «زمین سوخته، دیپلماسی بریتانیا در سیستان» ملاحظه کرد. نمره ۲۰ گرفتن از استاد، ممکن بود اما به‌صرفه نبود! ویکتور بارین چهاربخش هم‌کلاسی فقیدمان برای گرفتن نمره ۲۰ جزوه پرحجم را ۲۰ بار مطالعه کرد، من اما هیچ جزوه‌ای را هرچند سنگین و حجیم  بیش از یک بار نمی‌خواندم. از این رو، هنگامی که دکتر رئیسی متوجه شد جزوه درسی‌اش را فقط یک بار خوانده‌ام، لبخندی زد و گفت: پس ترم آینده هم مهمان خودم هستی! با شیطنت پاسخ دادم؛ مطمئن نباشید استاد! از آن درس نمره ۱۴ گرفتم.

از این نتیجه، استاد شگفت‌زده، اما من ناراضی بودم! از آن‌جا که گویی هیچ امری نباید با آسایش و آرامش در این کشور پیش رود، چند دانشجوی متعصب و تمامیت‌خواه، محتوای درس دکتر رئیسی را که صرفاً بر مدارک و اسناد تاریخی استوار بود، خلاف علایق سیاسی خود دیدند و به «پرونده‌سازی» و «توطئه‌چینی» علیه او و زنده‌یاد استاد جواد شیخ‌الاسلامی و زنده‌یاد استاد احمد ساعی پرداختند.

از آن پس این سه استاد ناخواسته درگیر حواشی سیاسی ایجادشده توسط آن چند نفر شدند و کار شادروان دکتر رئیسی به اخراج از دانشکده هم رسید. در همان زمان، فریده همسر دکتر رئیس‌طوسی در بستر بیماری علاج‌ناپذیر سرطان بود. همسرش چون شمع به‌تدریج ذوب شد و دکتر رئیس‌طوسی با شکیبایی و نگاه عرفانی بی‌مانندی، تا لحظه مرگ، مراقب او بود و لحظه‌ای بالینش را ترک نکرد. در آن زمان، خانواده دکتر رئیس‌طوسی در منزلی در سعادت‌آباد زندگی می‌کردند؛ منزلی با هزار متر مساحت و باغچه‌ای پر از گل‌های رز و چمنی سرسبز و سازه‌ای در دو طبقه همکف و زیرزمین در وسط آن که چشم را می‌نواخت و دل را می‌برد. این خانه به‌شدت غلط‌انداز بود! هر که خانه را می‌دید، مالک آن را صاحب ثروتی بی‌کران و از طبقه بورژوا می‌شمرد. دکتر رئیس‌طوسی از مال دنیا اما فقط همین خانه را داشت که آن هم، نتیجه یک اتفاق بود!

دکتر رئیس‌طوسی از خطه خراسان برخاسته بود. در عنفوان جوانی پای درس استاد محمدتقی شریعتی نشسته و با آیت‌الله میلانی ارتباط گرفته بود. متأثر از آن‌ها با سیاست و مبارزه آشنا شده بود. جای تعجب نیست که در روند کار به سازمان‌های اهل مبارزه پیوسته باشد.

 او برای آموزش شیوه‌های مبارزه مدتی به مصر رفته و بعدها با دکتر مصطفی چمران رفیق شده بود. در زمان تحصیلش در بریتانیا، منزل‌شان مأمن هر مبارزی بود که گذارش به آن دیار می‌افتاد. فریده وظیفه خود می‌دانسته که برای این مبارزان که به‌ندرت به غذای گرمی دسترسی پیدا می‌کرده‌اند، طعامی مطبوع تهیه کند. رنج و محنتی که او به دلیل قلّت بضاعت و کمبود درآمد در ابتدای آن دوره کشیده بود، غیرقابل وصف است.

دکتر رئیس طوسی پس از اخذ دکترای علوم سیاسی از دانشگاه بیرمنگام با مختصر پس‌اندازی به ایران برمی‌گردد. در همان ابتدای بازگشت، مواضع سازمان مجاهدین خلق را با رویه سیاسی خود ناسازگار می‌بیند و به اتفاق دکتر حسین رفیعی و مهندس حمید نوحی دو تن از همراهان و هم‌فکران خود، جزوه «روند جدایی» را انتشار می‌دهد و از سازمان اعلام جدایی می‌کند.

در همان حال، مختصر پس‌انداز که به پوند بوده است، به دادش می‌رسد. پوند یک‌باره در برابر ریال جهش می‌کند و امکان خرید زمینی در سعادت‌آباد را ممکن می‌سازد. حمید نوحی خانه را به سبک خود می‌سازد.

خانه سعادت‌آباد از همان ابتدا به صورت کانون حضور دوستان و هم‌فکران درمی‌آید. حفظ و نگهداری و مرمت خانه هزینه‌دار است، حال آن‌که دکتر رئیس‌طوسی جز همان حقوق معمول دانشگاه درآمد دیگری نداشت. این درآمد نیز همیشه پابرجا نیست و به وضعیت پر افت و خیز اشتغال استاد در دانشگاه بستگی دارد.

برای سالیان سال در دهه ۶۰ و ۷۰ آن خانه درش به روی همه دوستان و هم‌فکران باز بود. دکتر رئیس‌طوسی کمترین حس مالکیتی نسبت به خانه نداشت. نه‌ فقط به این خانه که گویی تمام دنیا در نظرش هیچ بود. من کسی مثل او را که از مال دنیا «انقطاع کامل» پیدا کرده باشد، نمی‌شناسم. بسیاری از جلسات چهره‌هایی که بعدها به عنوان فعالان ملی – مذهبی شناخته شدند، در خانه سعادت‌آباد برگزار می‌شد.

در این جلسات گاهی بزرگانی چون مرحوم شیخ نعمت‌الله صالحی‌ نجف‌آبادی و استاد محمدرضا حکیمی حضور می‌یافتند و صحبت می‌کردند. درواقع من و شماری از دوستانم به‌خصوص احمد خالقی، منزل سعادت‌آباد را خانه خود می‌دانستیم و گاه و بی‌گاه به آن‌جا سر می‌زدیم. مراسم ازدواج من در همان خانه برگزار شد. خرج نگهداری خانه بالا رفت و نهایتاً به فروش رفت.

بعد از آن دکتر رئیس‌طوسی به مجتمع استادان دانشکده حقوق و علوم سیاسی در سوهانک عزیمت کرد، اما پیش از آن درگیر فشارهای سیاسی و بازداشت شد. ماجرای بازداشت ۲۱ تن از فعالان ملی – مذهبی در ۲۱ اسفند سال ۱۳۷۹ در منزل زنده‌یاد محمد بسته‌نگار معروف است. دکتر رئیس‌طوسی هم در جریان آن ماجرا بازداشت و به بازداشتگاه مخفی موسوم به ۵۹ منتقل شد. او پس از خلاصی از زندان، مطلبی بلندبالا درباره شرایط نگهداری و نوع بازجویی‌اش نوشت و به چند جا ارسال کرد. با استادی در سطح او چنان برخورد شده بود که تاریخ باید درباره‌اش داوری کند.

دکتر رئیس‌طوسی بین دوستانش به «آقا رضا» شهرت داشت. شخصیت او با این نام به شخصیت پرصلابت و ابهت او در مقام استادی دانشگاه شباهتی نداشت. در این مقام بی‌نهایت مهربان و فروتن و خوش‌برخورد بود. من با همین شخصیت، سالیان درازی مأنوس بودم. پای نقل خاطراتش از مشهد و بیرمنگام و قاهره می‌نشستم. به اتفاق دوستی دیگر، سه نفری پنجشنبه‌ها به کوه می‌رفتیم و گاه سر از شهرستانک یا جاده اشون – فشم درمی‌آوردیم. در کوه معمولاً در سکوتی عمیق فرو می‌رفت. به هر زیبایی‌ای که برمی‌خورد، تکیه‌کلامش این بود: «شگفت‌انگیر است!»

مرحوم دکتر رئیس‌طوسی، علاوه بر درس «تـحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر»، مسئله نفت و سیاست خارجی آمریکا را هم تدریس می‌کرد. نگاهش به سیاست خارجی آمریکا همان نگاه استیفن آمبروز در کتاب «روند سلطه‌گری» بود. این نگاه در دهه شصت مورد پذیرش عموم فعالان ملی – مذهبی قرار داشت. یک بار در مسیری ناهموار که از کوه‌های دارآباد به جاده اشون – فشم ختم می‌شد، به او گفتم که آن‌چه من در کار روزنامه‌نگاری در صحنه بین‌الملل می‌بینم با آن نظریه‌ها نسبت آشکاری ندارد. این آغاز گرایش من به لیبرالیسم اجتماعی بود.

او اما کم و بیش به «آرمان» ابتدایی خود پایبند ماند، گو این‌که تردیدهای عمیقی از عملی بودن آنان پیدا کرد. شاید به همین دلیل بود که خاطرات خود را تدوین و منتشر نکرد. درواقع زندگی او سه بُعد دانشگاهی و مبارزاتی و معنوی داشت. در هر سه مورد بسیار جدی و کوشا و فداکار بود. مثل هر انسان دیگری با این نوع علایق، دچار رنج‌های فراوان در کشوری با مختصات کشور ما شد و در کنار آن، بیماری رنج‌آور و پردردی را به مدت چندین دهه تحمل کرد. با این حال، همواره نوعی بسیار مطبوع از گرما و روشنایی درونی داشت که احترام همگان را برمی‌انگیخت.

او استادی با صلابت و جدی و زحمتکش بود. دوستی فروتن و خیرخواه و ازخودگذشته بود. انسانی فداکار و آزاد از دنیا بود. تن در زمین و سر در آسمان داشت و سرانجام تن را نیز از قفس زمین آزاد کرد.

خداوند روح رنج‌دیده و استوار او را غرق شادی و آرامش خود گرداند و به فرزندان و خانواده و دوستان و همکارانش صبر و اجر دهد.

منبع: روزنامه هم‌میهن

۲۵۹

منبع خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا