اخبار تاریخ

«علم» سه سال پیش از وقوع انقلاب آن را پیش‌بینی کرد

فهیمه نظری: این روزها که به چهل‌وششمین سالگرد سقوط رژیم پهلوی نزدیک می‌شویم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به بحران اقتصادی که از تابستان ۵۴ و در پی افزایش قیمت نفت گریبان اقتصاد ایران را گرفت. امری که شاید در نگاه اول تعجب‌انگیز بنماید، چراکه انتظار می‌رود افزایش قیمت نفت موجب رونق اقتصادی شود و نه بحران آن.

وقتی در دی‌ماه ۱۳۵۱ عبدالمجید مجیدی به عنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه منصوب می‌شود، [۱] دو مسئله‌ی بزرگ در پیش روی خود دارد: تنها دو ماه وقت مانده که برنامه بودجه سال بعد و نیز بودجه اولین سال برنامه پنجم را که از اول فروردین ۵۲ اجرا می‌شود آماده کند. مجیدی بودجه را آماده و برنامه پنجم را نیز آغاز می‌کند، اما هفت، هشت ماه بعد رخدادی غیرمترقبه‌تر گریبانش را می‌گیرد و آن افزایش قیمت نفت است. این یعنی با افزایش درآمد ایران در برنامه پنجم نیز باید تجدید نظر کند. مشکل اساسی از همین‌جا آغاز می‌شود، با زیاده‌خواهی وزارتخانه‌ها که هرکدام می‌کوشند از این سفره سهم بیشتری بردارند بدون این‌که به اجرای برنامه‌های خود، امکانات، تعداد نیروی متخصص و… بیندیشند.

مجیدی در گفت‌وگویی که ۷ سال پس از پیروزی انقلاب (۱۳۶۴) با ضیا صدقی در قالب پروژه تاریخ شفاهی هاروارد در پاریس انجام داده، در این باره می‌گوید: «مسئله این است که… در سازمان برنامه […] وقتی که درآمد نفت قرار بود بالا برود، ما وحشت‌مان می‌گرفت، چون همیشه بیش از آن‌چه که عملاً درآمد اضافه می‌شود، تعهدات اضافه می‌شد… یعنی پیش از این‌که حتی اعلام بشود که قیمت چیست، تعهدات و به حساب اعتبارات لازم تقاضا شده بود. لذا، همیشه درگیر این بودیم چه جوری جواب تقاضاها را بدهیم. لذا درست که درآمد، اضافه می‌شد، ولیکن همیشه ما بدهکار بودیم و عقب بودیم […] اعتبارات مورد درخواست با آن‌چه که ما عملاً می‌توانستیم جواب بدهیم خیلی زیادتر بود و همیشه این مشکل را داشتیم.»

و باز در جای دیگری درباره گرفتاری که افزایش قیمت نفت و تجدید نظر در برنامه پنجم برای سازمان برنامه پیش آورد می‌گوید:

«[…]در تابستان سال ۵۳ شروع کردیم به بحث راجع به تجدیدنظر برنامه که در نتیجه سه سال و نیم جلوی‌مان بوده و با این حجم اعتبارات وحشتناک. خوب، طبعاً ما ناچار بودیم که مبارزه بکنیم و حرف‌های‌مان را بزنیم. البته خوب مجریان طرح‌ها اصلاً گوش‌شان بدهکار نبود و بعضی از وزرای دیگر هم که در واقع مجری طرح نبودند و مجری برنامه نبودند و عرض کنم که، در قسمت به حساب ستادی نخست‌وزیر بودند، آن‌ها هم متأسفانه آن‌طوری که باید و شاید، ما را تأیید نمی‌کردند، حمایت نمی‌کردند. درنتیجه، نخست‌وزیر هم چاره نداشت جز این‌که بگوید که تجدیدنظر برنامه را ببریم حضور اعلیحضرت در رامسر بحث کنیم که جلسه لاجرم به این صورت خاتمه پیدا کرد که ما تقریباً سه تا آلترناتیو درآوردیم: یکی آن‌چه که خودمان می‌گفتیم. یکی آن‌چه که وزارتخانه‌ها درخواست کردند. یکی چیزی هم بینابینش که بردیم آن را حضور اعلی‌حضرت بالاخره. […] یادم هست مثلاً در حد دو هزار و ششصد، هفتصد تا یا… همچین حدودی بود. برنامه بود که ما پیشنهاد می‌کردیم. برنامه‌ای که وزارتخانه‌ها می‌خواستند چهار هزار و هشتصد میلیارد ریال بود، بینابینش هم یک چیزی در حدود سه هزار و خرده‌ای ششصد تا مثلاً […] گرفتاری هم ایجاد کرد. ولی خوب برای این بود که ما مواجه بودیم با یک مقدار تعهداتی که نمی‌شد کاریش کرد قطعی شده بود و به حساب، متعهد بودیم.»

او معتقد است که برخورد درستی با این حجم درآمدهای نفتی نمی‌شد و همین نیز موجب خلق تورم شد:

«برخورد صحیح با مسأله وجود نداشت و سعی می‌شد راه‌حل‌ها از یک طریقی پیدا بشود که خیلی قابل توجیه نبود. به عنوان… مثال به شما بگویم، همین مسأله تورم قیمت‌ها، بحثی که ما داشتیم که خیلی ایجاد ناراحتی هم کرد. خیلی هم عصبانیت ایجاد کرد و این حرف‌ها، این بود که من به عنوان مسئول سازمان برنامه می‌گفتم که آقا اگر شما می‌خواهید قیمت‌ها بالا نرود جلوی تورم را بگیرید بایستی دولت کمتر خرج کند، توجه می‌کنید؟ […] آن‌جایی است که دولت دیگر پول می‌ریزد توی بازار و در نتیجه قیمت‌ها می‌رود بالا… اگر شما واقعاً نگران بالا رفتن قیمت‌ها هستید، دولت نباید این‌قدر پول بریزد توی بازار. در نتیجه، با آمار هم نشان می‌دادم که حجم به حساب مصرف عمومی مصرف دولتی چقدر سریع رشد کرده و در نتیجه، تولید و عرضه کردن کالاها و خدمات چقدر محدودیت داشته و در نتیجه، چرا این‌قدر قیمت‌ها بالا رفته و تورم ایجاد شده. این بحث را متأسفانه کسی گوش نمی‌داد و به دعوا و به بغض و به ناراحتی کشیده می‌شد […] گرفتاری از آن‌جا ناشی می‌شد که ما می‌گفتیم که این برنامه عمرانی با این حجم این نحوه به حساب خرج کردن بودجه جاری […] از نظر اقتصاد مملکت و اثرش روی قیمت‌ها چیست؟ کسی این بحث منطقی را قبول نمی‌کرد چون لازمه‌اش این بود که برنامه‌ها یک خرده محدود بشود، اعتبارات کمتر خرج بشود که این‌ها را یک عده‌ای را هم ناراضی می‌کرد. بحث ما در این حد بود. […] حالا روی سایر مسائل هم تقریباً گرفتاری‌های ما از این قبیل بود. مثلاً آن‌جایی که صحبت از این می‌شد که بنادر کشش ندارد، نمی‌دانم، دویست تا کشتی معطل شده، ما می‌رفتیم می‌گفتیم باباجان شما بایستی به نسبتی از جنس وارد بکنید که ظرفیت ورودی کالاها در مملکت اجازه می‌دهد. اگر شما در مجموع بیش از یک میلیون تن نمی‌توانید از بنادر جنوب وارد بکنید بیشتر نخرید. که یک نوع چیز، خوب، آن را هم کسی گوش نمی‌داد باز. می‌رفتند جنس سفارش می‌دادند.»

پول‌ها ته کشید

نتیجه این سیاست‌ها در نهایت به این‌جا انجامید که از تابستان ۱۳۵۴ به این سو مسأله عدم تعادل درآمد و هزینه پیش آمد. و به قول عبدالمجیدی پول‌ها ته کشید: «این خیلی الان که آدم نگاه می‌کند عجیب به نظر می‌رسد که این قدر مدت کوتاهی طول کشید از زمانی که با پول‌ها نمی‌شد فکر کرد چه کار می‌شود کرد با این همه پول و ته کشیدنش»

همین است که در زمستان همین سال (۱۳۵۴) وقتی در شامگاه پنجشنبه دوم بهمن عبدالمجیدی به دیدار اسدالله علم وزیر دربار می‌رود، و از ته کشیدن پول‌های مملکت و هدر رفتن آن‌ها با او درد دل می‌کند، علم در همان‌جا درست سه سال پیش از پیروزی انقلاب، وقوع آن را پیش‌بینی می‌کند:

« [.. ] مطلبی که مرا بیشتر تحت تأثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم. چون چند تا پروژه مورد علاقه شاهنشاه را باید با او مذاکره می‌کردم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن می‌گفت که بی‌نهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بینجامد. اولاً بودجه امسال را به بیست و پنج میلیارد تومان کسری بسته‌اند. ثانیاً آن‌قدر پول هدر داده‌اند، چه در پروژه‌های بی‌ثمر، چه در خریده‌های بی‌ثمر از جمله ۴۰۰۰ کامیون که نه راننده و نه راه برای آن موجود است، چه در خرید گندم و مواد غذایی، چه در خرید شکر که واقعاً انسان شاخ درمی‌آورد و از همه بامزه‌تر این‌که می‌گفت من که رئیس سازمان برنامه هستم از اغلب از این مخارج تا پس از تهیه آن‌ها هیچ‌گونه خبری نداشته‌ام. قرض‌های به دولت‌های خارجی که خود فصلی علیحده است و رقمی است در حدود دو میلیارد دلار. من تردید ندارم که این جهان‌وطنان به شاه و کشور خیانت کرده و ما را به روزی انداخته‌اند که ناچار باید در جنگ نفت و اضافه قیمت نفت تسلیم شویم. من تردید ندارم که این مسائل را از شاهنشاه مخفی داشته‌اند و هنوز هم خاطر مبارکش آگاه نمی‌باشد. […] الان مثل آفتاب برای من روشن است که به شاهنشاه خیانت شده و من همین فردا مطلب را به عرض خواهم رساند. در یک جنگ به این عظمت و جبهه‌[ای] بس خطیر، یک پل پشت سر ما سالم نیست. وای بر ما!» (یادداشت‌های علم، جمعه ۳ بهمن ۱۳۵۴)

پی‌نوشت

۱- مجیدی تا مرداد ۵۶ در این سمت باقی ماند.

۲۵۹

منبع خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا